باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

من باز بی حس شدم!

دیروز بعد از کلی کلنجار با خودم حس عشق دو مرتبه توم زنده شد کلی چیزی نوشتم اما دوام چندانی نداشت و شب دوباره نسبت به عشق سابق بی حس شدم!

دیشب خواب یار عشق سابقم دیدم تا حالا چند بار خوابش رو دیدم، دلم به حالش می سوزه اونم مظلومه یه طورایی و وسط من و عشق سابق گیر کرده، خوب اونم حق داره و احساسش این وسط درگیر شده!؟

خلاصه که من خیلی دوست داشتم با عشق سابق ارتباط بگیرم اما نمیشه همه چیز دست به دست هم میده که نشه، اول از همه خودم مانع هستم و نمی دونم چرا این طور میشه!

دیروز برای چند ساعت حس خوب عشق رو داشتم و حالم خیلی خوب بود واقعا زندگی با عشق رنگ و بوی دیگه ای داره، ای کاش همیشه میشد عاشق بود!؟

دلم می خواست یه رابطه ی خوب عاشقانه رو تجربه می کردم اما هیچ وقت نشد!؟

می خواهم نابود کنم!

می خواهم نابود کنم!
می خواهم خودم را نابود کنم!
نمی دانم چرا این حس گاه گاه به سراغم می آید؟!
اما من ادامه می دهم!
باز هم نفس می کشم!
اما فقط نفس می کشم!؟

هیچ چیز نمی تواند به من حس زندگی دهد!
هیچ چیز!
هیچ کس!
من مانده ام با بار دنیا!
خودم سربار خودم شده ام!؟
از این وضع شرم دارم!؟
اما چه کنم!؟

#ماهش

رفتم حموم!

رفتم حموم،

شامپو و نرم کننده زدم سرم رو،

تنم رو لیف کشیدم،

پام رو سنگ پا کشیدم،

اومدم ملحفه های تخت رو عوض کردم

اما بازم حس سبکی و تمییزی نمی کنم!؟

الان یه حس خنکی از کف پام وارد بدنم شد!

یه کم سبک شدم!

**************

همه ش به خاطر این بود که تو فکر نوشته ی قبلی بودم!

در حالت جنگ بودم!

الان ریلکس شدم!

**************

امروز هیشکی نمیاد اینجا!

همه میرن خوشگذرونی!

فقط منم که تو خونه ام!

**************

از دیشب یه احساسی دارم

تا مغز استخوانم ایمانم رفته!

احساس قدرت خاصی دارم!

ولی نمی دونم باید چه کار کنم!؟


مرگ

به مرگ چه حسی دارید؟ برای من مرگ یک هولی داره! بهش جدیدا فکر می کنم، آخه خیلی مرگ زیاد شده، اینکه چه اتفاقی افتاده نمی دونم شاید تحمل آدما تموم شده!

حتی یه بازیگر آمریکایی چند روز پیش فوت شد مرگشم مشکوک بود اتفاقی که برای آقای مهرجویی و همسرشون افتاد شاید برای آقای کیهان کلهر و خانمشون بیفته!

من فقط چند روزه هی با خودم می گم خداوند حافظ من است و دلم رو قوی می کنم و البته می دونم خداوند حافظ تمام بندگان مخلصشم هست!

هی می خوام بزنم به در بی خیالی نمیشه، از زمین و زمان اخبار جورواجور میاد!

یه زمانی می گفتن کسی که از بیماری فوت کنه گناهانش بخشیده میشه، اون دردی که قبل مرگ می کشه باعث میشه تصفیه بشه، نمی دونم راسته یا نه!؟

عشق نیست!

به خدا این چیزی که به جای عشق به ما گفتن عشقه، عشق نیست، تملک و خودخواهی هست! 

عشق طرفش رو آزاد می گذاره، عشق بهت بال و پر میده، نه اینکه بکوبدت، خردت کنه، ریزت کنه، تحقیرت کنه، باهات بازی کنه!

عشق باعث رشده نه نابودی طرف!؟

بعدم حتما دیدید دو طرف بعد یه مدت از هم خسته میشند، از هم دلزده میشند، این خودش نشون میده که احساس بینشون عشق نبوده هوس بوده!

از همه ی اون هایی که تو سال ها از این حس ها به من داشتند خواهش می کنم من رو رها کنند، از فکر من بیان بیرون، این همه سال بهم نرسیدن بعدم نخواهند رسید!

خودمم سعی می کنم دلم رو نجات بدم از دست اون حس ها و هواها!؟ به خدا اگه بهم رسیده بودیم صد باره جدا شده بودیم!؟


بعد نوشت: من خسته ام، من فقط می خواستم زندگی کنم خوشبخت باشم ولی نشد، چرا با من دشمنی می کنید آخه!؟ چی کارتون کردم؟!


تکه کتاب: 

عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.

 ملت عشق _  الیف شافاک


#تیکه_کتاب
اغلب به نام عشق می خواهیم دیگران را خرد و خمیر کنیم و به شکل دلخواه خود در آوریم اما این عشق نیست،
تملکی خودخواهانه است که به جای رهایی و آزادی، اسارت می آورد.
 #از_دولت_عشق
 #کاترین_پاندر