باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

کشتن

تا حالا شده از یکی این قدر بدتون بیاد که بخواید بکشیدش؟!

من گاهی مثل الان این حس در مورد یکی از دوستام میاد سراغم!؟

نمی دونم چه کنم!؟

اصلا نمی دونم چرا باهاش دوست شدم!؟

من رو به خاک سیاه نشوند!؟

عجوزه!؟

بی ریخت!؟

خیکی!؟

احمق!؟

از اول ازش بدم می اومد!؟

از سر اینکه تنها بودم باهاش دوست شدم!؟

فکر کردم آدم شده!؟

ولی یه حیوون بود!؟

یه حیوون پست!؟

تف به ذاتت!؟

دلم می خواد دهنش رو پاره کنم!؟


اصلا من حرف زشت و بد نمی زدم از اواخر دوستیمون این طوری شدم!؟

امروز صبح با خواهرمم دعوام شد!؟

کلی فحش بارش کردم!؟


این منم!؟

من بی اعصاب!؟

من هیولا!؟

من آدمکش!؟

من و زخم هایم

من در بچگی خیلی زخم و ضربه خورده ام، آن هم از والدین و افراد خوانواده ام!؟ روانشناسی می گوید وقتی از والدین به خصوص مادر، زخم بخوری دیگر آن تجربه با تمام آدم ها برایت تکرار می شود!؟

از نوجوانی یاد گرفتم خشن و سگ باشم تا آدم ها ازم بترسند و دیگر آزارم ندهند اما این هم جواب نداد و از یک جایی به بعد فهمیدم رفتارم را باید تغییر دهم!

این نتیجه گیری من تقریبا همزمان شد با عضویتم در یک گروه تلگرام که مدیرانش پزشک هومیوپاتی و روانشناس و البته مستر عرفان حلقه بودند، آنجا طوری با من رفتار شد که تغییر کردم و کلا حس و حالم دگرگون شد!

خیلی چیزها ازشان یاد گرفتم حتی چند ترم در کلاس های عرفان حلقه شرکت کردم اما به این نتیجه رسیدم چیز درست و خوبی نیست و بعد شنیدم چند نفر به خاطر این عرفان های مدرن مریض شده اند اما برای من اتفاقی نیفتاد، حتی با اینکه من یک برگه ای را امضا کرده بودم و قول داده بودم در عرفان حلقه باشم و بعد زیرش زدم اتفاقی برایم نیفتاد!؟

این ها را گفتم که بدانید اگر گاهی می گویم آدم ها فلان هستند یا این طور و آن طور هستند بهتان برنخورد، والدین من هر دو زخمی بودند و زخم هایشان را شفا ندادند و به هم و بچه هایشان زخم زدند و من هنوز در پروسه ی شفا هستم و گاهی زخم هایم سر باز می کند و دادم به آسمان می رود و حرف های بد و بیراه می گویم!؟ ببخشید!؟

وقتی عاشق نیستم ....

ببخشید واقعا مرا ببخشید، نمی خواهم احساستان را بالا و پایین کنم، نمی خواهم با شما بازی کنم اما شما تغییر کرده اید و من نمی دانم چه تغییری کرده اید، دیگر مثل سابق نیستید و از قضا من آن آدم را دوست داشتم، ببخشید ببخشید من عاشق حقیقی نبودم، با اندک تغییری عشقم به باد فنا رفت اما خودتان ببینید وقتی من عاشق نیستم دیگر اصلا در کنار هم بودنمان به درد نمی خورد، من برج زهر مار باشم شما خودتان خوشتان نمی آید!؟

نمی دانم امشب چرا نگران شدم، خودم می دانم حس های من اشتباه است، امشب هم شب حرف های عاشقانه نیست، فکر من را از سرتان بیرون کنید، به فکر خودتان و حال خودتان باشید!؟

اسم بچه ها در وبلاگستان

دقت کردید بیشتریا اسم بچه ها رو می خوان بگن بهشون می گن فندق یا فسقلی و فلفلی و قلقلی؟! خوب چرا یه کم خلاقیت ندارید؟! مثلا به بچه تون بگید نمکدون یا سماق یا تربچه یا ...!؟

من به پسرم می گم تربچه، تربچه ی مامان، چقدر لوس واقعا؟!
نه بهش می گم برزویه این بهتره؟!

خلاصه که بچه هاتون رو به یه اسمی صدا کنید که فردا که بزرگ شد حس خوب کنه!؟

آهنگ شاد

از وقتی عمه اقدس الملوک این آهنگ رو گذاشته و کلی کامنت گرفته با خودم پی بردم من خیلی فرق دارم!

قدیم ها که آهنگ های سنتی برام شاد بود وای آلبوم شور انگیز استاد ناظری، چقدر گوشش می کردم یا گل صد برگ رو، یادش بخیر!

دیگه سنتی همایون شجریان و علیرضا قربانی گوش می کردم و عشق می کردم گه گاه افراد دیگه هم گوش می کردم یعنی می کنم سالار عقیلی، محمد معتمدی، وحید تاج، مختاباد، خوراکم سنتی بود!

ولی الان چند وقته افتادم رو خط مهستی و هایده، تازه به عمق عشقشون و حالشون پی بردم قدیما شاد می خواستم گوش کنم شادم معین و شکیلا و لیلا فروهر و عارف و هنگامه و اینا بود، الان شادمهرم گاهی گوش میدم، این اوج شادی منه!؟

آهنگ های تند و قری و سکسی و این چیزا دوست ندارم کلا هر چی گمم کنه از حالت خودآگاهی بیام بیرون دوست ندارم، اونم ببره تو اون فازا!؟

یه خوراک دیگه ام آهنگ های بی کلام هست وای چقدر یانی گوش می کردم ریچارد کلایدرمن، پل موریه و ... الان اون قدر رمانتیک نیستم آهنگ های بی کلام ریتم تندتر هم گوش می دهم!

من تو زندگیم موسیقی خیلی نقش بازی کرده، دوستم دارم تنهایی گوش بدم و غرق بشم توش، غرق بشم تو افکارم، نعشه بشم!؟ خخخخخ