خداوند در قرآن می گوید که ما مردم را دسته دسته آفریدیم رنگارنگ و با قومیت های مختلف، اگر توجه کنیم این چند دستگی در دین و مذهب هم هست و در خیلی چیزهای مختلف، بستگی دارد ملاک دسته بندی مان چه باشد!
اما چرا خداوند مردم را دسته دسته آفریده است زیرا در هر دسته نوعی تفکر غالب است و وقتی یک دسته در مقابل دسته ای دیگر قرار می گیرد دو حالت ممکن است اول اینکه با تعصب با هم برخورد کنند و بخواهند تفکر خود را بر دیگری به زور حاکم کنند یا نه حالت دیگر دو گروه بنشینند و سعی کنند در گفتگو، تفکر یکدیگر را یاد بگیرند و درک کنند تا به فهم هم برسند.
در جامعه ی امروزی دسته ها بسیار زیاد شده است و در سطح فردی اگر قرار باشد یاد نگیریم چطور با هم همدلی کنیم و بهم دل بدهیم تنها می مانیم چون هر کس را که نگاه می کنی می بینی که تفاوتی با تو دارد و هیچ کس آن طور که می خواهی نیست!
در سطح جامعه نیز اگر قرار باشد گروهی که قدرت را در دست دارند به گروه های دیگر سلطه داشته باشند و بخواهند آن ها را همرنگ خودشان کنند حال با هر روشی، جلوی پویایی و رشد جامعه را گرفته و یا جامعه را به عقب می برند یا باعث نابودی خودشان و یا حتی نابودی جامعه می شوند.
واقعا ناراحت کننده است خوی زلزله شده است و هوا برفیست! من نمی خواهم برای مسئولین نامه بنویسم چون که پرونده ی آن ها مشخص است اما انگار مردم خوی فدا شدند تا باز مردم ایران آگاه شوند!؟
تمام غرب برف آمده است و در لرستان و همدان هم انگار شرایط بد است و دولت نمی گذارد خارجی ها به کمک بیایند!
اما من می خواهم یک مقدار به خدا شکایت کنم، مردم غرب ایران و خوی تاوان چه را پس می دهند؟! من هیچ وقت نفهمیدم فلسفه ی بلایای طبیعی چیست؟! تر و خشک را با هم می سوزانند!؟
واقعیتش را بخواهید دیگر خبرها را دنبال نمی کنم چون حالم بد می شود و از این فکرها هم می کنم و پر از سوالات دیگر هم می شوم که جوابی برایشان نیست!؟
زندگی سخت است اما بی پناه ماندن زیر برف و دمای پایین بدون آب و غذا آخر ستم است! اینکه بگوییم این قهر خداست هم برای من قانع کننده نیست! چرا چنین قهری بر این مردم شده است؟! مگر چه کرده اند!؟
مصیبت گاهی امتحان است که مشخص شود چه کسانی در ایمان خود محکم هستند! باز این کمی بهتر است معمولا خداوند کسانی را که دوست دارد سخت بهشان می گیرد!
اما خوب جالبیش این است که مثلا این پدیده ی زلزله برای بخشی از مردم امتحان است و برای بخشی قهر است و البته برای مسئولین هم امتحان است که چه کار می کنند و برای ما مردم هم همین طور!
کلا خیلی پیچیده تر از این حرفاست کار خدا!
آدم خودش را جای دیگران که در رجند بگذارد می فهمد که چه دردی می کشند! البته تا قسمتی! از تخیل تا واقعیت فاصله زیاد است!
همیشه برایم سوال بود که چرا خداوند این گونه دنیا را خلق کرده است و با انسان ها مثل مهره های شطرنج بازی می کند تا اینکه در یکی از شرح های منطق الطیر عطار نیشابوری خواندم که دنیا مثل صحنه ی هنرمندی با شن روی شیشه است.
حتما دیده اید هنرمندانی که با شن روی شیشه طرح هایی می کشند و چقدر هم قشنگ هست اما دوباره خودشان طرح را خراب می کنند و طرح دیگری درست می کنند گویا زمان عطار هنرمندانی با خاک این کار را می کردند.
شاید با خودتان بگویید چرا این کار را می کنند!؟ این همه زحمت بکشی بعد خرابش کنی و دوباره بکشی؟! در جواب باید گفت این افراد عاشق طرح زدن هستند، عاشق کشیدن یک لحظه هم نمی توانند صبر کنند.
من این را می فهمم بچه که بودم با لگو ساختمان می ساختم من عاشق ساختن بودم هر دفعه هم بعد از چند روز خرابش می کردم و دوباره یک مدل جدید می ساختمش و هر دفعه چیزهای جدیدتری در مورد ساختن یاد می گرفتم.
خواهرم دوست داشت با خانه های لگویی من بازی کند با آدمک هایش کلی بازی می کرد و من همیشه فکر می کردم چرا حوصله اش سر نمی رود و او هم همیشه به من می گفت چرا هی خراب می کنی و از نو می سازی!؟ هم را نمی فهمیدیم!؟
بگذریم خداوند همیشه طرح های نو را بعد از خرابی می سازد و الان زمان خرابی است و ان شاءالله عمری باشد ببینیم بعد از این خرابی ها چه ساخته خواهد شد قطعا طرح قشنگی خواهد بود! به امید آبادی!
خودم تنها تنها دلم چو شام بی فردا دلم
چو کشتی بی ناخدا به سینه ی دریا دلم
تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دلم چو شیشه ی مینا دلم
عزیز بی فردای من تو در این شب آرزوها
بزن بر من شراره ها بزن بر سر آتش دلم
از این روزگار در این گیر و دار من ماندم و دلم
از این چشم من از این گوش من از این زبان من
ببر نام غیر خودت را ای وای دلم ای وای دلم
در این دریا سرگردان و نالان با چشم های اشکان
به سوی تو بعیدست برسم ای وای دلم ای وای دلم
ماهش
با او یکی شدم! با عشقم! دیشب ناگهان این اتفاق افتاد! دیشب فکر کردم خوابم می آید اشتباه می بینم اما نه امروز صبح هم همین طور است! انگار او من هستم!؟
جالبیش این جاست که حسم به بقیه ی آدم ها هم تغییر کرده است!؟ همیشه نقاط منفی آدم ها را در نظر اول می دیدم اما الان دوستشان دارم و نیمه ی تاریکشان را نمی بینم!؟
ولی یک خواب مسخره دیشب دیدم و چند شب پیش هم یک خواب در مورد او دیدم! خواب دیدم زیراب دوستش را زده بود!؟
امروز تولدم است و این بهترین کادوی تولدی بود که می توانستم بگیرم خدایا ممنونم!؟ فکر می کنم او واقعا عاشق است اما از او بی خبرم و نگرانش هستم!؟