باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

واقعا چرا!؟

واقعا چرا بعضی روزا این قدر خوبم، مثبتم، رویم بازه، خوشم و ... اما بعضی روزا دیوانه میشم، دعوا می کنم، کم طاقتم، حوصله ندارم و ....!؟

همه ش به خاطر یه مقدار هورمونه؟! 

خدا یا نمیشد یه طور دیگه ما رو طراحی کنی؟!

آخه واسه چند میلی گرم هورمون؟!

نمی دانم چه بگویم!

نمی دانم چه بگویم!؟

متاسفانه من خیلی نادان بودم و تازه پی بردم!؟

تصمیمات خیلی اشتباهی گرفتم و کارهای خیلی اشتباه تری کردم!؟

تمام عمرم اشتباه کردم!؟

اشتباهات جورواجور!؟

تازه فهمیدم چقدر بی سواد هستم و حق اظهار نظر در خیلی موضوعات را ندارم!؟

هر چند هنوز اظهار نظر می کنم؟؟؟!!!!

این وبلاگ باعث شد هر چی درون سرم چرخ می زد آزاد بشود!؟

از اینکه من را خواندید سپاسگزارم!؟

می دانم عذرخواهی ام دردی را دوا نمی کند اما متاسفم که گاهی بی ادب می شوم، گاهی عصبانی و پرخاشگر می شوم، گاهی سنگدل می شوم، گاهی پرت و پلا می گویم!؟؟!

خیلی سعی کردم خودم تغییر دهم اما باز برگشتم سر خانه ی اول!؟

اصلا دیگر نمی دانم آیا واقعا آدم خوبی هستم یا نه بدم و خودم خبر ندارم!؟؟!

همیشه سعی کردم آدم خوبی باشم اما در عمل نبودم!؟

می دانم الان می آیید و می گویید تو از خیلی ها جلوتری اما آن خیلی ها که شما می گویید کلاهشان پس معرکه است!؟

من یاد گرفتم خودم را با بالاترین خودم مقایسه کنم تا پیشرفت کنم اگر خودت را با پایین تر از خودت مقایسه کنی پسرفت می کنی!؟

البته مقایسه ی وسواسی خودش عامل افسردگی و سرخوردگیست دیگر حواسم هست مقایسه ی واقع بینانه بکنم!؟

می دانید چیزی که آزارم می دهد این است که بدبینم و نمی توانم به دیگران اعتماد کنم!؟

حالا می دانم بیشتر آدم ها نقاب می زنند و این کار را سخت و ترسناک می کند، آدم نمی داند پشت آن ظاهر چه شخصیست و نیتش از رفتارش چیست، همین بی اعتمادم می کند!؟

این طوری زندگی خیلی زجرآور است ولی مجبوریم این زجر را تحمل کنیم!؟

می دانم الان اکثر جامعه همین طورند و این خیلی وحشتناک است!؟

مهاجرت هم بکنیم با این ذهن ها و روان های داغون فرق چندانی به حالمان نمی کند، من می دانم امتحان کردم، از ایران نرفتم اما شهرم را عوض کردم، فرقی نمی کند، بدتر هم شدم!؟

ولی فکر می کنم هر چه سکوت کنم بهتر است فقط یک سری نوشته تربیتی می گذارم، شاید گاهی درد و دل هم کردم البته شاید باز شیطان شوم و شیطنت بکنم، خدا داند!؟

تنها راهش پذیرشه!

رفتم خبرنامه هام رو چک کردم دیگه فقط چند تا وبلاگ شعر و عرفان رو دنبال می کنم و عضویتم رو در وبلاگ های بقیه دوستان لغو کردم!

واقعا چند تا شعر در وبلاگ ها بود خوندم حالم خوب شد!

واقعا چرا شعر معجزه می کنه و حال رو خوب می کنه؟!

البته روی یکی از وبلاگ ها شعر غمگین بود اتفاقا شرح حال آدم های این روزگار!

وقتی فکرشو می کنی می بینی تو هم خوب تر از اون ها نبودی!

تو هم با حرفات و زبونت دیگران رو خیلی آزار دادی!

چمونه این کار رو می کنیم؟!

آدم فکر می کنه درد درونش تسکین پیدا می کنه اگه فلان حرف رو بزنه واقعیت اینه!

اما نه خودت آروم میگیری نه اون طرف با این حرفا ادب میشه!؟

به جای فکر کردن به این که حالا که با من این جوری کردند  پدر اینو درمیارم پدر اونو درمیارم!

باید بپذیری خیلی سخته اما بپذیری رها میشی!

بپذیری که فقط رو رفتار خودت کنترل داری نه دیگران!

بپذیری که اینجا جایی هست که مردم اختیار دارند بهم بدی کنند همون طور که بهم خوبی می کنند!

چطور وقتی بهت خوبی می کنن خوشحال میشی نمی گی این چرا به من خوبی کرد؟!

خوب دلش خواسته خوبی کنه!

یه موقع هم دلش می خواد بدی کنه!

همیشه که نمیشه من توقع داشته باشم بقیه بهم خوبی کنند!

منفعتشون نیست آقا جون منفعتشون نیست خانم جون!

در مورد داستان های مرگبار این روزها هم باید آدم بپذیره!

مرگ هم بخشی از زندگیه!

چرا از تولد خوشحال میشیم اما از مرگ ناراحت؟!

چرا بچه موقع تولد گریه می کنه اما مرده آروم و ساکته؟!

اتفاقا اشتباه فهمیدیم انگار!؟

این دنیاست که نحسه اومدن بهش گریه داره و رفتن ازش خوشحال کننده!

مشکل اینه که ما با حافظه ی پاک شده میایم به دنیا!؟

بی خبریم!؟

این خبرهای دنیا که خبر نیست!؟

آخوند شدم!

ولی اینجا زندانه، اینو می دونم!

سخت گرفتن

می دونید من فکر کنم خیلی سخت گرفتم و سختش کردم!

خیلی غلو کردم تو خوبی یا بدی یه کس یا یه چیز!

خیلی جدی گرفتم همه چی رو!

این قدر سخت و وحشتناک نیست همه چیز!

می گذره!

این قدر غیر قابل تحمل و غیر قابل بخشش نیست همه چیز!

اونایی که به ما این جوری یاد دادن و بهمون این قدر سخت گرفتن خودشون خراب کردن در واقع یه خرابکاریشونم ذهن و روان ما بوده!

خوب نمی خوام سرزنششون کنم پس همین جا وایمیستم و میرم سراغ خودم!

آره زندگی ساده است!

لطیف است!

زیباست!

دنیا جای قشنگیه!

یه زندان تنگ نیست!

ما محکوم به رنج کشیدن نیستیم!؟

ما آزادیم!

زنده ایم!

درد ما ذهن ماست!

برای من دیگه نیست!

بوی خوش آزادی میاد!

آدم ها یا تنهایی

با آدما خوبی، بهت بدی می کنند! باهاشون بدی، بهت بدی می کنند! راست میگی ازت بدشون میاد! دروغ میگی ازت بدشون میاد! راست می گن خاموشی و ساختن با تنهایی از همه چیز بهتره!