باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

هنوز فراموش نکردم

برای عشق های سابق نامه نوشتم به امید اینکه فراموششون کنم بار ناراحتیم کمتر شد اما فراموشم نمی شوند!

می خوام فردیت خودم رو پیدا کنم و برم دنبال زندگیم چرا باید یه نفر بعد از سال ها به خوابم بیاد؟!

یه دوست داشتم ازدواج کرده بود اما هنوز می رفت اینستاگرام عشق سابقش که ولش کرده بود رو چک می کرد این کارش خیانت بود اما این دله کاریش نمیشه کرد!؟

دیروز یه چیزی خوندم می گفت یه خانمی به پارتنرش خیانت کرد و عاشق یکی دیگه شد و باهاش رابطه گرفت بعد خودشو کشت چون هم پارتنرشو دوست داشت هم نفر دوم رو و نمی دونست چی کار کنه!؟

داستان های عشقی واقعا افتضاحه اما همه هم دوست دارند عشق رو تجربه کنند زندگی باهات بازی می کنه چه بازی هایی!؟

دست از سر عشق بردار!

من چند وقت است خیلی عصبی هستم و مدام توی سرم به این و آن فحش می دهم حالا که فکر می کنم می بینم من نباید به دیگران توصیه کنم عشق بورزند چون که خودم نمی توانم!

اصلا قرار بود به دیگران عشق بورزیم چرا سرانجامم این طور شد!؟ موقعی که خشم داشتم نادیده گرفتمش و عشق ورزیدم حالا روی هم جمع شده اند شاید این باشد آن کاری که من می کردم گویا گول زدن خودم بوده است نمی شود که هم خشمگین باشی هم عشق در قلبت باشد یا خشم در قلب است یا عشق!

متاسفانه معنویت های نوین هم مثل شریعت های گذشته توصیه های غیر واقعی می کنند و ساده دلانی مثل من باورشان می شود و خودشان را به دردسر می اندازند!

لطفا دیگر کسی از من توقع نداشته باشد چون که مغزم قاط زده است و نمی توانم خودم را کنترل کنم همیشه می گفتم برادرم پرخاشگر و عصبیست الان منم مثل او شدم!


پی نوشت: در ضمن بسیار آرام هستم یعنی یک آن عصبی می شوم فحش می دهم بعد آرام می شوم!

آخرش نفهمیدم!؟

آخرش نفهمیدم فحش و ناسزا بده یا خوبه!؟

الان که پست قبلی رو نوشتم قلبم روشن شد فکر کنم چون که حرف حق رو زدم حتی با اینکه ناسزا گفتم و الان یه عده ناراحت میشند و یه عده دشمن!؟

اصلا فکر کنم قلبم این طوری شده چون حقیقت رو نگفتم ملاحظه کردم احتیاط کردم ترسیدم که بگم!؟

زین پس سعی می کنم حرف راست رو بگم و محکمم بگم!؟ به هر کی هم می خواد بر بخوره!؟

من همیشه به عقلم گوش کردم!

من همیشه به عقلم گوش کردم!

البته یه جاهایی هم به الهام و ندای قلب بوده!

اما این بار می خوام به قلبم گوش کنم!

کلا می خوام به قلبم بیشتر بها بدم!

فکر می کنم خیلی نادیده اش گرفتم!

در حقش ظلم کردم!

الان چیزی نمی خواد!

فقط ناراحته به خاطر شرایط پیچیده ای که توشم!

و از خدا هم خشمگینه!؟

البته اینا از منیته!؟

چون اوضاع باب میل من پیش نمیره!؟

دقت کردید باب میل من!؟ من!؟

یعنی من حقم می دونم اوضاع باب میلم باشه یا تحت کنترلم باشه!؟

این یعنی من دیوم!؟

این یعنی من به خودم حق میدم جای بقیه  تصمیم بگیرم!؟

این یعنی من تعیین می کنم چی خوبه چی بده!؟

این یعنی من دیوم!؟

البته اینا دست خود آدم نیست قرن ها وضع همین بوده دیوه تو خونه مونه!؟ هزار جورم توجیهش می کنیم!؟ 

تازه خودش رو به شکل های مختلف گریم می کنه میاد حرف می زنه که نمی شناسیمش!؟

به اسم اینکه صلاح می دونم!؟

من خیر همه رو می خوام!؟

ظلم ستیزی و عدالتخواهی!؟

آزادی!؟

استقلال!؟

و خیلی چیزای دیگه!؟

تنها راحش اینه که تغذیه ش نکنی!؟

یعنی تسلیم بشی به خواسته های دیگرون یا جمع یا کائنات!؟

اما الان باید تسلیم بشی به خواسته های یه مشت ظالم جاعل!؟

اینه که درد داره!؟

دیوهای بی شاخ و دم از جون مملکت من چی می خواین!؟

ایران قشنگمو نابود کردید!؟

حالا می خواید نابودترم بکنید!؟

دعای خیر باید براتون بکنم!؟

مگه به خودتون نگاه کنید و دیوتون رو ببینید!؟

آره خدایا

کاری کن سیاستمدارا دیواشون رو ببینن!؟

اصلا همه مردم دنیا دیواشون رو ببینند!؟

آمین

عاصی شدن و قلب و ذهن

با دو تا از دوستان مجازیم جداگانه صحبت کردم در مورد عاصی شدنم!

نتیجه این شد که تا وقتی بشر قلبش رو روی دنیا و دیگران بسته وضع دنیا همینه و من دقت کردم الان که عاصی هستم قلبم بسته است اصلا به صورت ناخودآگاه بیشتر موقع ها بسته است!

انگار انسان این زمونه فقط اسیر ذهنش نیست قلبشم اسیره و همیشه تنهاست توی یه انفرادی به خصوص اینایی که افسرده شدن فکر کنم حرف منو خوب متوجه میشند!؟

و نتیجه ی دیگر این بود که هر چه رنجت میده یا خشمگینت می کنه معلمته باید درسشو پاس کنی برای مثال گفتن شاید تو باید یاد بگیری جای نفرت چطور عشق بکاری!؟

البته من هنوزم معتقدم آدمی که ظلم می کنه لیاقت عشق رو نداره اما دوستم گفت اینا بازی ها و برهان های ذهنه!؟

البته واقعیت اینه که کسی که ظلم می کنه یه جایی ظلم دیده اگه جاش عشق می گرفت شاید این طور نمیشد اما ما از کجا بدونیم کجا و کی چه اتفاقی براش افتاده؟!

کلا داستان خیلی پیچیده است دنیا شده یه کلاف سر در گم با کلی گره که نمی دونی چه جوری و از کجا باید گره هاش رو باز کنی!؟