باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من قلبم درد می کنه!

من یه زخم بزرگ قلبم داره برای همین خشمگینم و نمی تونم ببخشم! اول باید قلبم رو درمان کنم تا حال دلم خوب بشه!


تازه فهمیدم یه زخم نیست چند تا زخمه!؟

زخم روی زخم جمع شده و من رو از پا انداخته!؟

نگاه یار

عاشقی چیز عجیبیه! 

هرگز نگاه یارت از یادت نمیره!

هرگز صداش از خاطرت پاک نمیشه!

حالا خاص باشه یا قشنگ باشه یا نباشه مهم نیست!

مهم اینه که یه روز دلت به دلش بسته شده!

هر چند کوتاه بوده!

هر چند به جایی نرسیده!

هر چند مال تو نشده!

هر چند از دستش عصبانی باشی!

هر چند بد و بیراه بهش بگی!

ولی دوسش داشتی!

من هنوز از دوست داشتنام نتونستم عبور کنم!

شاید طرفم دیگه من رو یادش نیست!

ولی برای من هنوز عشقه!

راست میگن عاشقی خاطرات خوب داره!

اون لحظه ها به تمام زندگی میارزه!

اون سوالات که ذهنت رو پر می کنه!

اون تپش های قلبت!

اینکه قلبت می خواد بیاد تو دهنت!

وقتی نگاهش به نگاهت گره می خورد!

دلت می خواد با تمام وجود بغلش کنی!

اما زمان ما عاشقی جرم بود!

باید مخفیش می کردی!

شایدم همین خوب بود به تلاطم عاشقی می افزود!

تصمیم گرفته بودم دیگه عاشق نشم!؟

البته دست خود آدم نیست!

شاید دیگه نتوتم عاشق بشم!

ولی زندگی باید کرد!

با همین عشقه که زنده ای!

بهت شور و نور زندگی میده!

یاد میگیری آدم بودن رو!

عشق رو از هم نگیریم!؟

من و بخشش و محبت

گاهی فکر می کنم وقتی نمی توانم والدینم را ببخشم و دیگر کینه هایی که از بعضی آدم ها دارم و قلبم را مجروح کرده است را کنا بگذارم چگونه می خواهم کسی باشم که به نیازمندان کمک می کند؟! اگر از آن ها هم کینه داشته بودم همان طوری که بقیه باهاشون رفتار می کردند رفتار می کردم!

مثلا الان اسرائیلی ها از حماسی ها زخم خوردند و دارند با آن ها می جنگند و اگر بتوانند همه ی فلسطینی ها و ایرانی ها و لبنانی ها و ... را خواهند کشت، خوب من دلم می سوزد برای مردم غزه اما با خودم می گویم اگر من هم از آن ها زخم خورده بودم باز هم دلم برایشان می سوخت؟! یا خوشحالم میشدم که بیچارگیشان را ببینم؟! 

واقعا نمی دانم و قضاوت خیلی سخت است به خصوص که بخواهی کسی را بر اساس عیبش قضاوت کنی و خودت همان عیب را داشته باشی یک آدم منصف هیچ وقت چنین کاری نمی کند، برای همین آدم به این نتیجه می رسد خشونت بد است اما در دنیای قدرت و زور هر که خشن تر باشد وضعش بهتر است اگر بخواهی مهربان باشی همه ش ضربه می خوری! گرفتار یک تناقض بزرگیم! مهربان باشیم و از دیگران بگذریم و آن ها باز آزارمان دهند یا خشن باشیم و حقمان را ازشان بگیریم چون وقتی ازت بترسند دیگر آزارمان نمی دهند البته بعضی ها مارموز هستند و غیرمستقیم آزارهایشان را ادامه می دهند و جوری زهرشان را می ریزند که نفهمی چی شد!؟

خلاصه که می گویند راه حل وضع موجود عشق و محبت هست و آدم هایی که محبت ندیدند دست به خشونت و فاجعه می زنند اما وقتی محبت می کنی می بینی فقط داری از خودت مایه می گذاری و دیگران پرتوقع تر هم می شوند و مثل انگل می خواهند بهت بچسبند و خونت را بمکند و هر روز به جای اینکه حالت بهتر شود زیر بار بیشتری می روی پس ناگهان همه چیز را رها می کنی تا خودت را نجات دهی!

زنده به گور کردن دختران

امروز قلبم بهم گفت دارم خفه میشم، فکر کنم این داستان خیلی از زن ها و دختران در جهان است، زیر چکمه های استکبار مردانه له شدند و میشند، حالا این استکبار کیا هستند و کجا هستند خدا می داند!؟

مامانم چند روز پیش گفت زمان پیامبر دخترها رو زنده به گور می کردن، منم گفتم الانشم می کنن منتها به روش دیگه، وقتی کاری می کنن که زنانگیت رو حبس کنی تا تو اجتماع قبول واقع بشی فرقش چیه؟!

خلاصه که همون طور که گفتم رقص از همه بیشتر زنانگی رو بیدار می کنه منتها من این قدر از بچگی بین مردا و پسرا بودم که خلق و خوی اون ها رو گرفتم واسه من از همه سخت تره و زنانگیم از همه سرکوب تر شده!


بعد نوشت: البته الان مردان رو هم زنده به گور می کنندا فکر نکنید فقط دخترا رو زنده به گور می کنند هر کی که براشون خطرناک باشه پیش پیش دخلشو میارن عین فرعونن!

مغز و قلب

تا حالا شده قلبتون نسبت به چیزی حس داشته باشه حتی دوستش داشته باشه اما مغزتون از اون چیز متنفر شده باشه؟ چه کار باید کرد؟!

من مغزم قوی تره و احساسم رو همیشه سرکوب کرده ولی حالا می خوام طبق قلبم عمل کنم باید چه کار کنم؟

چون که می دونم اگر احساسم رو سرکوب کنم بعد خودش رو به یه شکل دیگه مثل بیماری نشون میده!


بعدنوشت: نشستم یه مقدار در مورد درونیاتم نوشتم، سردرد خفیفی گرفتم چون رو به رو شدن با واقعیت خودمون درد داره، حس هایی میاد بالا که ناخوشاینده و نمی تونی بپذیریشون و باهاشون در جنگی، تضادهایی داری که خودتم نمی فهمی چگونه ممکن شده!