باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من اگه مردم خداحافظ

دیشب از مرگ حرف زدم، شب خواب دیدم عشق سابق اومده خرابکاری بکنه و من رو بکشه!؟ البته نتونست!

جالبه معشوقشم تو خوابم بود، جالبه آقایون بی وفایی بکنن اشکال نداره اما خانم ها، آقایون رو بزارن کنار حکمشون مرگه!

مردای ایرانی خیلی مشکل دارند چه تو رابطه که کارای عجیب و غریب می کنند چه بعد رابطه!؟

تازه ما رابطه ای هم نداشتیم تازه داشتیم آشنا میشدیم!؟

من هر بار عاشق یکی شدم تو همون آشنایی اولیه ازش خوشم نیومد و قطعش کردم!؟

تازگی یاد گرفتم چطور رد انرژیکی عشق و عاشقی رو محو کنم!


تعبیر خواب رو دیدم، میگه منفعت و سود از اون شخص به شما می رسه یا نماد پایان رابطه هست، خیلی وقت بود خوابشو نمی دیدم فکر کنم همون نماد پایان رابطه است!


بعد نوشت: اینا رو نوشتم قلب درد گرفتم، این درد قلب از عشق آخری نصیبم شد نمی دونم چرا گاهی میاد گاهی میره!؟ بعید می دونم نوشته مو خونده باشه، خودم هنوز تو قلبمه!؟


نکته: مشکل اینه که مردای خوب جذاب نیستند و مردای بدم یه کم که آشنا میشی می ترسی خطرناک باشند برای همین رها می کنی وگرنه مرد خوب هست اما اصلا جذاب نیست!؟

دنیا آتش است!

دنیا دارد چهره ی واقعیش را نشان می دهد! البته قبلش هم آنچنان گل و بلبل نبود! در وضعیتی که مثلا صلح بود، آدم هایی مرا زمین زدند و در آتش انداختند و زیر خاک دفن کردند!؟

امروز دلم گرفته بود مقداری دنبال شعر گشتم و چند شعر در مورد جنگ و دنیا و آتش از صائب تبریزی پیدا کردم، یک بیت دارد می گوید:

تا نبینی چهره تاریک دنیادار را
کی شود هرگز ترا روشن که دنیا آتش است؟

حرف دیگری ندارم بزنم، رویاهای صلح همه اش الکیست، دنیا بدون جنگ دیگر دنیا نیست، کشتن ....

اصلا نباید اخبار دید!

ساعت 9 زدم اخبار، تا سر خط خبرها رو گفت حالم بد شد، گفت حماس کودکان اسرائیلی رو سر بریده!؟ خاموش کردم!؟ اخمام رفت تو هم تا همین الانم همین طورم!؟ آدم چی بگه؟! باز دهنم و باز کنم بعدش پشیمون میشم!؟ خدا خودش نشسته می بینه!؟ زیر سر هر کی هست سزاشو می بینه!؟

ولی نمی دونم کنجکاویه، ولعه چیه من پیدا کردم برای اخبار دیدن!؟ ولی جز داغون کردن خودم پیامدی نداره!؟

دنیا همیشه این طور بوده!؟ بی ثبات و بی وفا!؟ تازه الان روزگار خوبشه!؟ خسته شدم از حرف زدن!؟ خخخخخ

پشیمان شدم

الان باز پشیمان شدم

می خوام نوشته هام رو پاک کنم

یعنی این قدر بدم که می خوام یکی رو بکشم!؟

نمی دونم این چیه تو من که یهو فوران می کنه!؟


بعدنوشت: الان باز پر نفرتم، نمی تونم ببخشم، حقش نیست بخشیده بشه!؟ وقتی من این جوریم وای به حال آدم بدا!؟

کشتن

تا حالا شده از یکی این قدر بدتون بیاد که بخواید بکشیدش؟!

من گاهی مثل الان این حس در مورد یکی از دوستام میاد سراغم!؟

نمی دونم چه کنم!؟

اصلا نمی دونم چرا باهاش دوست شدم!؟

من رو به خاک سیاه نشوند!؟

عجوزه!؟

بی ریخت!؟

خیکی!؟

احمق!؟

از اول ازش بدم می اومد!؟

از سر اینکه تنها بودم باهاش دوست شدم!؟

فکر کردم آدم شده!؟

ولی یه حیوون بود!؟

یه حیوون پست!؟

تف به ذاتت!؟

دلم می خواد دهنش رو پاره کنم!؟


اصلا من حرف زشت و بد نمی زدم از اواخر دوستیمون این طوری شدم!؟

امروز صبح با خواهرمم دعوام شد!؟

کلی فحش بارش کردم!؟


این منم!؟

من بی اعصاب!؟

من هیولا!؟

من آدمکش!؟