باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

معروف شدن

اون روز یه کلیپ از بلاگر کمدین، سرنا امینی می دیدم بازدیدکننده هاش زیاد شده بود فکر می کرد تو کوچه همه می شناسنش!؟ خخخخخخ

حالا داستان منه، بازدیدکننده هام بالای 80 هزارتا شده منم خوشحال می رم تو خیابون مردم رو می بینم با خودم میگم الان این آدم در مورد من چی فکر می کنه!؟ بعد نمی دونم چه جوری نگاه می کنم که اونا هم بر می گردن یه جوری نگام می کنن که من نمی دونم یعنی چی!؟ خخخخخ

هی به خودم میگم هیشکی منو نمی شناسه سرت رو بنداز پایین برو!؟ باز نگاه می کنم به آدم ها، می دونم غلطه ولی وسواس خناسه تو کله ام!؟ خخخخخ

خیلی معروف شدن تو فضای مجازی چیز بدیه، دچار توهمت می کنه زندگیت رو بهم میریزه!؟ خخخخخ

آموزش و آزادی و اختیار

در آزمایشات روانشناسی ثابت شده است هر چه آموزش و پرورش با آزادی و اختیار بیشتری برای دانش آموز توام باشد دانش آموز در یادگیری و نهادینه کردن پیام های آموزشی موفق تر است هر چه کنترل و اجبار و سرزنش و توبیخ بیشتر باشد دانش آموزان کم رغبت تر به کار هستند و از زیر کار در می روند  و تنبلی می کنند این در مدیریت در محل کار هم ثابت شده است البته این مستلزم این است که معلم یا مدیر خود از مشکلات روانشناختی رنج نبرد و دلی واقعا از مهر داشته باشد در جامعه ی ما که اکثرا بغض دارند انجام این کار خیلی سخت خواهد بود لازم است انسان های بالغ درستکار به کار گمارده شوند!

تنبیه و تشویق و ادب

در افکارم که می نویسم می بینم روحیه ی تنبیه دیگران و ادب کردن دیگران را دارم و این خیلی بد است و از یک والد سرزنشگر و کنترلگر خشک ناشی می شود!

در روانشناسی عقیده دارند تنبیه کار اشتباهی برای ادب کردن است بلکه باید تشویق کرد، خوب این دل واقعا مهربانی می خواهد در صورتیکه دل ما پر از کینه است و از سر کین هم می خواهیم ادب کنیم!

البته دنیا خودش آدم هایی که کار اشتباه انجام می دهند را تنبیه می کند و یک چیزی هم به اسم جهنم هست که مردم در آن تا ابد تنبیه می شوند البته همه ی این ها نوعی جهان بینی هست ما دنیا یا آن دنیا را اینگونه تفسیر می کنیم، من تنبیه دنیا را چشیده ام اولشم فکر کردم دارم تنبیه می شوم بعد چشمانم باز شد فهمیدم دارم پخته می شوم و هنوز هم ادامه دارد، بستگی دارد چه فکر کنی ولی این را می دانم از روی کینه نمی شود کسی را ادب کرد این، گونه ای سلطه و کنترل است یا انتقام!؟

تا کی می خواهیم خودمان را سانسور کنیم؟!

چند وقت است حواشی زیادی سر یک دیالوگ از افعی تهران که شخصیت اصلی با ناظم مدرسه اش که از او کتک خورده است سر گرفته است حتی جامعه ی معلمان می خواهند شکایت کنند من این تکه سریال را دیدم درست است که دیالوگ رد و بدل شده کمی زننده است اما این واقعیت است مگر معلم ها و ناظم ها بچه ها را تنبیه بدنی نمی کردند؟! مگر در درون ما وقتی خشمگین هستیم همین حرف ها در جریان نیستند؟!

جدیدا دارم افکارم را می نویسم چقدر چیزی را می بینم در ذهنم انکار کردم از جمله اینگونه حرف زدن را که از بچگی به ما گفته بودند زشت و ناپسند است و تو فکر کردی من نباید اینگونه حرف بزنم یا فکر کنم پس انکارش کردی و خود این انکارها یکی پس از دیگری باعث بروز مشکل در روان ما شده است باعث نفرت ما از خودمان شده است متاسفانه تعلیم و تربیت ما آموزش و پرورش نیست بلکه کنترل و سلطه است بر دانش آموز، خواستند بر روان ما سلطه پیدا کنند خوب ما هم نگذاشتیم در ظاهر آن جور که آن ها می خواستند شدیم در درون آن طور خودمان خواسته ایم ولی همین موجب بیماری ما شده است چرا این قدر ضربه های ناجور در بزرگسالی خوردیم و بهم بی اعتمادیم؟!

یک موضوع دیگرم هست یک خواننده و بازیگر که با هم رابطه دارند شایعاتی مبنی بر جدایی و خیانتشان در فضای مجازی پراکنده شده است حال که آقای خواننده آمده و تکذیب کرده شایعات و حواشی بیشتر شده!؟ بعد مردم ایران می گویند چرا کشورشان پیشرفت نمی کند خوب مردمند که یک کشور را می سازند هر وقت در کشوری مردمش سرشان به کارشان باشد آن کشور پیشرفت می کند اما وقتی هی در حال سرک کشیدن اینجا و آنجا باشند که ببینند ماجرا چیست! فرهنگ آن کشور به قهقرا می رود! چرا باعث می شویم دیگران خودشان نباشند و خودشان را سانسور کنند؟! یک کم اجازه دهیم دیگران نفس بکشند!؟


بعد نوشت: فکر نکنید چون در آمریکا فرهنگ پوپولیستی سلبریتی محور را اشاعه دادند پس این شیوه درست است همان آمریکا کارش به جایی رسیده است که دولتش ضعیف شده است فیلم جنگ داخلی ساخته اند چون مردم به جان هم افتاده اند البته ما براشون خوشحال نیستیم اما دیگر نتیجه ی تصمیمات خودشان بوده است!

قدرت و مسئولیت

وقتی انسانی برتری و قدرتی نسبت به انسان های دیگر دارد این نعمتی گرانبهاست که خداوند نزد او امانت گذاشته است و در برابر آن مسئول است، اگر در جهت خیر از آن استفاده نکند دیر یا زود این امانت از او گرفته می شود، اگر با آن قدرت و برتریش ظلم کند به لعنت دچار می شود!

خوب چرا آدم وقتی می تواند کار خوب کند و نامش به نیکی در یادها و تاریخ ثبت شود دست به کارهای بد بزند؟ و برای خودش  و دیگران سختی بیافریند؟ ما گاهی تصمیماتی عجولانه و نادرست از سر احساس خشم و عصبانیت می گیریم اما وقتی خشممان خوابید و عقلمان برگشت می توانیم تصمیمات خود را اصلاح کنیم و ادامه به طریقی که ما را در سراشیبی می اندازد ندهیم، اصرار و روی حرف خود ایستادن ناپختگیست، آدم خودش می داند دارد خطا می کند دشمنی می کند ظلم می کند هزار نفر هم می آیند و گوشزد می کنند که این رویه را ادامه ندهد اما از سر غرور سر حرف خود می ایستیم و هزاران مشکل می آفرینیم کسی که همیشه غرورش را تغذیه می کند دچار توهم خواهد شد و خودش را به هلاکت خواهد انداخت، حداقل به خودمان رحم کنیم و برگردیم دیگرانی که دوست و خیرخواه باشند می فهمند و تشویقمان می کنند آن هایی که سرزنش می کنند یا تمسخر می کنند دشمن هستند لازم است به حرف هایشان گوش ندهیم آخر در تاریخ می نویسند فلانی این کار را کرد نمی گویند فلان وزیر یا مشاورش باعث شد آن ها به موقع در می روند!

پس بیاییم از نو شروع کنیم، دوباره شروع کنیم هر روز که خورشید طلوع می کند یک فرصت دوباره است شما که بیشتر دانید و می فهمید این ها را خودتان می دانید آخر چرا به خود نمی آیید و باعث می شود که هر کس برسد یک حرفی در موردتان بزند و هر کسی قضاوتتان کند چرا خودتان را در جایگاه تهمت قرار می دهید؟! خودتان بدتان نمی آید از این همه حرف؟ چرا باید آدم کاری کند که دیگران بنشینند و پشت سرش حرف بزنند و بهش خیانت کنند؟!