باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

افسردگی

وقتی روحیه م پایین بود کسی باهام معاشرت نمی کرد حتی تو خونه!؟ منم ناراحت بودم که کسایی که تا دیروز باهام حرف می زدن و میگفتن و می خندیدن چرا حالا هیچ توجهی به من ندارند!؟

ولی دیگه گذشت و الانم خیلی بهترم و روحیه م اومده بالا و باز آدما میان دورم، منتها دیگه خودم دوست ندارم باهاشون ارتباط بگیرم چون روز سختی من کنارم نبودن!؟

واقعیتش اینه که کسی که روحیه ش پایینه ناخودآگاه روحیه بقیه رو هم میاره پایین، برای همین بقیه ازش فاصله می گیرند چون حال خودشون بعدا بد میشه، میشه بهشون حق داد!؟

الان چند ساله یکی از خاله هام همون حال های منو پیدا کرده و من خواستم بهشون کمک کنم ولی دیدم کار چندانی ازم برنمیاد، چیزایی که حال خودم رو خوب می کرد بهشون گفتم ولی چیزی که هست طرف باید خودش حال خودش رو خوب کنه هیچکس نمی تونه کار خاصی براش بکنه چون تو درون اون آدم نیست و من هم تصمیم گرفتم خودم رو خیلی براشون اذیت نکنم!؟

کلا تجربه ی خوبی از کمک کردن به آدم ها ندارم، به قول  آقای مونپارناس زمانه ای شده که به یکی کمک می کنی برمی گرده دستت رو گاز می گیره، حالا خاله م این طور نیست کلی گفتم، آخه یه زمانی می دیدم یکی حالش خوب نیست خیلی از درون براش ناراحت میشدم و تلاش خودم رو می کردم که کمکش کنم اما همون آدم هی ... چی بگم!؟ به قول معروف هر کس رو تو قبر خودش می خوابونن یعنی حساب و کتاب آدم ها از هم جداست، خوب این قدر فهم ندارن که یکی که بهشون کمک می کنه رو باهاش رفتار بد نکنن که دیگه طرف پشیمون بشه و کمکش رو قطع کنه!؟ خوب خنگ خدا برای خودت بد میشه!؟ شایدم فکر می کنن طرف خره نمی فهمه بازم کمک می کنه!؟ شنیدم این حرف رو از آدم ها ها!؟ محبت آدم ها رو خریت تلقی می کنند!؟

قول دادن

هی شیطونه میگه بزنم زیر میز، هی خودم رو نگه می دارم آخه قول دادم آدما رو اذیت نکنم اما آخه محافظت از خودم چی میشه!؟ به قیمت زخمی شدن خودم که نمی تونم آدما رو ببخشم!؟ واقعا این قدر از خودگذشتگی ندارم!؟ شایدم باید داشته باشم شاید اون چیزی که سر مسیح اومد همین بود، البته اگر واقعا عاشق باشی حاضری زخم بخوری تا عشقت در سلامت باشه ولی خوب من کم طاقت شدم!؟

از دیشب که قرص خوردم حالم گرفته شد و دلمم درد گرفت!؟ نمی دونم چرا یه روز قرصه حالم رو خوب می کنه یه روز بد!؟

واقعا خیلی باید خالص و مخلص باشی که با تمام مشکلات خودت، مشکلات دیگران رو هم به دوش بکشی!؟ اینم یه جورایی صلیب به دوش کشیدنه، باید واقعی باشی نه اینکه فیک باشی و واقعی بخوای این جوری باشی تنت می لرزه! از توان من که خارجه!؟

دیشب باز خواب های پریشون دیدم، چند روز خواب عشق سابق رو نمی بینم ولی دیشب خواب بابابزرگم و تهران و یه عشق خیلی سال پیش رو دیدم، چیز زیادی ازش یادم نمونده، دیشب خوابم نمی برد، آهنگم خاموش کردم، نمی دونم کی خوابم برد!؟ آدما رو اذیت می کنم این جوری میشه ، خوب من چه جوری حرف بزنم کسی اذیت نشه!؟  خنگم دیگه!؟ زبونم تنده، چی کارش کنم!؟


بعدنوشت: با خودم میگم من که بالاخره زخم می خورم مردم یه جوری زخم می زنند که خودت نفهمی و این همه زخم خوردم و هنوز زنده ام پس نگران چی هستم؟! هر چقدر بخوام بیشتر زخم نخورم احتمالش بیشتر میشه که رفتارم باعث بشه بیشتر زخم بخورم، پس رها و آزاد هستم هر چی خدا خیریتش بدونه پیش میاد، دیگه دنیاست می خواد آبدیده م کنه، فرار که نمی تونم بکنم!؟

آدمیت

از بچگی بعضی آدم ها رو که می دیدم حس می کردم خیلی از من آدم تر هستند، ادبشون، شعورشون، احترامشون، مهربانی شون و خیلی خصلت های دیگه دارند که من ندارم!؟

گاهی فکر می کنم شاید این رفتارهاشون ماسک باشه ولی باز میگم مگه میشه؟! گاهی فکر می کنم این رفتارشون نه به خاطر دیگران که به خاطر خودشون و رضایت نفس خودشون انجام میدن نه رضای خدا ولی بازم اگر این جوری باشه به دل نمی نشینن، نمی تونن حس خوب بدن!؟

من که آدم بدیم خیلی اوقات رعایت دیگران را نمی کنم و خودخواه میشم یا زرنگی می کنم البته همه ش برای دفاع خودمه چون عمیقا از آدم ها می ترسم و ضربه های بدی خوردم از همون بچگی!؟

و بر خلاف اون آدم های خوب که فکر می کنند همه ی آدم ها خوبند پیش فرض من این هست که همه ی آدم ها بد هستند اصلا وحشتناکن و خوب خود رفتار من با آدم ها باعث میشه اون ها بیشتر روی بدشون رو به من نشون بدند و من در این اعتقادم مطمئن تر بشم ولی خوب جور دیگه هم نمی تونم باشم امتحان کردم!؟

دیگه خلاصه که از من بهتر خیلی هست اصلا اون بهترها منو نگاه هم نمی کنند ولی خوب قسمت ما شد بین این همه آدم که سطح های بالاتر آدمیت رو تجربه کنم، با تمام بدی هایم، یک جورهایی کشش از اون وره و با کمترین کوشش من نتایج بزرگ رقم می خوره در صورتیکه خیلی ها خیلی کارهای بیشتری انجام میدند اما مورد التفات کمتری قرار می گیرند!؟

و من یک چیز رو در مورد خدا خوب می دونم درسته که کریم و رحیمه اما اگر باهات قهر کنه و اون روش بالا بیاد بیچاره ت می کنه برای همین خیلی ازش می ترسم، نه اون ترس وحشتناک، ترس همراه با احترام، میگن خدا از همین خوشش میاد! والا من نمی دونم این چه اخلاقیه!؟

منم چند وقته که دختر خیلی بدی شدم و زیر بار تمام مسئولیت هام دارم فرار می کنم همچنین تمام قول و قرارهام!؟ آخه دیگه طاقت ندارم، دارم می سوزم همین جور!؟ کی منو می سوزنه نمی دونم!؟ سرخ و برشته شدم دیگه!؟ ته دیگ!؟ ماهی کباب!؟ مردم دیگه!؟ چه کار کنم!؟


بعدنوشت: می دونید تجربه به من ثابت کرده اکثر مردم بدجنس و بدذات هستند منم برای اینکه برای خودم امنیت ایجاد کنم دست به کارهای اجق وجق می زنم دیگه مغزم عیب داره دیگه گفتم که در پدرسوختگی اصلا استعداد ندارم، هیچکسم هیچی به من یاد نداده همه رو از تلویزیون یاد گرفتم!؟

اعتراف

من کلا این مدلی هستم که یه چیزی رو بخوام یک دل و یک هدف روی همون چیز متمرکز میشم و دیگه هیچی دیگه رو نمی بینم ولی اگه چیزی رو نخوام هزار تا بهانه براش میارم حتی ناخودآگاه شاید خودم رو فریب بدم!؟

خودم می دونم خیلی اخلاق بدی دارم، آخه به هدفم هم که می رسم یه مدت سرم باهاش گرمه بعد دیگه ازش خسته میشم، میرم سراغ یه کار دیگه، می دونم اینم بدتره و اخلاقم مثل بچه ها می مونه ولی چه کنم، نمی دونم چطور بزرگ بشم، آدم بشم!؟

خودم از این اخلاق خودم در عذابم!؟


بعدنوشت: از هوشواره پرسیدم چگونه می توانیم بر سائق های خود چیره شویم؟ جواب:

چیره شدن بر سائق‌ها و تمایلات درونی یکی از چالش‌های مهم در زندگی است. در اینجا چند راهکار برای مدیریت سائق‌ها و بهبود خودکنترلی آورده شده است:
1. شناسایی سائق‌ها: اولین قدم برای چیره شدن بر سائق‌ها، شناسایی دقیق آن‌هاست. بفهمید که چه چیزهایی باعث تحریک سائق‌های شما می‌شوند.
2. تنظیم اهداف مشخص: تعیین اهداف واضح و قابل اندازه‌گیری می‌تواند به شما کمک کند تا بر سائق‌های خود تمرکز کنید و انگیزه بیشتری برای تغییر داشته باشید.
3. ایجاد عادات مثبت: جایگزینی عادات منفی با عادات مثبت می‌تواند به شما کمک کند تا بر سائق‌ها غلبه کنید. به عنوان مثال، به جای خوردن تنقلات ناسالم، می‌توانید میوه یا آجیل بخورید.
4. مدیریت استرس: استرس می‌تواند سائق‌ها را تشدید کند. تکنیک‌های مدیریت استرس مانند مدیتیشن، یوگا یا ورزش می‌توانند مفید باشند.
5. پشتیبانی اجتماعی: داشتن دوستان و خانواده‌ای که شما را حمایت کنند می‌تواند در مدیریت سائق‌ها بسیار مؤثر باشد. از آن‌ها بخواهید که در مسیرتان به شما کمک کنند.
6. تمرین خودآگاهی: تمرین خودآگاهی به شما کمک می‌کند تا در لحظه‌های بحرانی بهتر عمل کنید و بتوانید واکنش‌های خود را کنترل کنید.
7. استفاده از تکنیک‌های انضباطی: تکنیک‌هایی مانند "قانون ۲ دقیقه" (اگر کاری کمتر از دو دقیقه طول می‌کشد، همین حالا انجامش بدهید) می‌تواند به شما کمک کند تا بر سائق‌های خود غلبه کنید.
8. پاداش‌دهی به خود: زمانی که بر یک سائق غلبه کردید، به خود پاداش دهید. این کار می‌تواند انگیزه شما را افزایش دهد.
9. آموزش مداوم: یادگیری درباره رفتارهای انسانی و روان‌شناسی می‌تواند به شما در درک بهتر سائق‌ها و چگونگی مدیریت آن‌ها کمک کند.
با تمرین و صبر، می‌توانید بر سائق‌های خود چیره شوید و زندگی بهتری داشته باشید.

***

من خودکنترلی داشتم اما از وقتی مریض شدم یه استرس خاصی دارم که همه ش باهامه و دیگه نمی تونم خودم رو کنترل کنم، باید درستش کنم!

چقدر واقعی

دو تا فیلم کوتاه از آقای سعید روستایی دیدم چقدر فرق داشت با فیلم های سینمایی ایران، شکل واقعیت بود، مثل ما، همه شون در خانواده با هم دعوا می کردن، از اون ور باز با هم ادامه می دادند البته یکیش کشید به طلاق!؟

امروز گفتن آمار طلاق از ازدواج بیشتر شده، خوب وقتی واقعیت جامعه ی ما اینه چرا الکی یه جور دیگه نمایشش میدن؟!

اتفاقا این جوری آدم ها می فهمن استثنا نیستن یه فکر دیگه می کنن تا روابطشون رو اصلاح کنند و این قدر آدم ها روابطشون رو قطع نمی کنند و ناامید از روابطشون نمیشند!؟

و اتفاقا آدم میفهمه چقدر زیادی من شورش رو در میارم و سخت می گیرم، می تونم نرم تر و مهربون تر باشم!؟