دیگه عشق به نظرم بچگانه میاد!؟ حتی عشق به خدا!؟
نمی دونم چرا این طوری شدم ولی دلم یه چیز بزرگ تر می خواد، یه چیز عمیق تر!؟
ما دوستی و محبت رو عشق گرفته بودیم در صورتیکه عشق این نیست، مثل همه ی واژه ها که در دوران ما معنیش رو عوض کردن!؟
حالا هم یک واژه ی جدید می خوام برای اون چیزی که از عشق بالاتره، سوز داره نه اون سوز گذشته، یه سوز وحشتناک که قلبت رو به آتش و خون می کشه، نه اون آتش و خون گذشته یه آتش و خون دیگر!؟
دلت می خواد در معشوقت حل بشی و نیست بشی، من نباشم!؟
حتما با خودتون میگید این دیوونه است اما باور کنید مطالب سابق دیگه گرمم نمی کنه من می خوام زیر شررهای عشق ربانی قرار بگیرم، از خودم خسته شدم، از این خود پست و نادان، از این آب و گل!؟
می دونم حتما با خودتون میگید اگر واقعا عاشق بود به زبان نمی آورد اما من خیلی وقته این طوریم و هیچ اتفاقی نیفتاده گفتم بنویسم مگر اینکه فرجی بشه!؟
برام دعا کنید که از این پیچ آخر به سلامت بگذرم!؟ این آخر کاری وا ندم!؟
بعدنوشت: خودم می دونم نوشتن این چیزا آدم بدها رو به سمتم جذب می کنه اما نوشتم بیان منو بکشن و خلاصم کنن!؟
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دام راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
خزینه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست
حافظ
عشق یه چیزی داشت بالاخره بهم یاد داد پاشو خودت زخماتو ببند، پاشو یه کاری کن برای خودت، منتظر هیشکی نمون، حتی منتظر خدا نمون! بخند و به خودت متکی باش!
بعدنوشت: حالا هم که روحم قوی شده پام از دیشب درد می کنه نمی تونم برم بیرون :/
بخشش دل بزرگ میخواد، دل های ما کوچک است و زخم خورده و پر چرک و عفونت و جراحت!
حالا باز من یه حرفی می زنم همه میان اظهار نظر چرت و پرت می کنن!؟ شما که جای من نیستید نمی دونید درون من چه خبره!؟ منم جای شما نیستم و نمی دونم درون شما چه خبره!؟
اکثر آدما که فکر می کنن بخشیدن، در واقع فقط گذشت کردن و هنوز اون زخم به دلشونه و یادش که میفتن حال روحیشون عوض میشه حتی همه ی این هایی که میان سخنرانی می کنن، به صورت هاشون به صداشون دقت کنید متوجه میشید!
بخشش یعنی اون درد کاملا از وجودت پاک بشه و این بزرگی می خواد لازمه از پوسته ی خودخواه خودت خارج بشی از دنیای تنگ خودبینی!
واقعا من مگه چی کارشون کرده بودم؟! من فقط بچه بودم یه بچه ی پاک و معصوم!؟
واقعا وقتی آدما با یه بچه این کارها رو می کنن چه انتظاری ازشون دارم که حالا که بزرگ شدم باهام مهربون باشند؟! یا اون بچه هایی که از همون بچگی پدرسوخته بودن خدا می دونه الان چه کارا می کنن!؟
اینم قضاوت های من، برای اینکه کار سخت یعنی بخشش رو انجام ندم و همین طوری ادامه بدم!؟
فعلا که همه ش با خودم فکر می کنم کون این پاره بشه یا مال اون پاره بشه!؟ دقت کردم تو اینترنتم مردم میگن و از این فحش ها میدن!؟
دلم انگار فاسدم شده!؟
به خاطر خدا عذر خلق رو می پذیرم و ازشون می گذرم و بار خودم رو سبک می کنم هر رنجی از طرف انسان ها به من اومده با اجازه ی خدا بوده و یا در من غل و غشی بوده یا لازمه ی رشد من بوده!؟
الانم می دونم این حرف رو زدم باز امتحان میشم و کلی بلا سرم میاد تا بهم ثابت بشه تونستم ببخشم یا نتونستم که به احتمال زیاد نتونستم!؟
به راحتی آب خوردن در چنگ شیطانم اصلا لازم نیست تلاش کند من با میل و خواست خودم رفتم در چنگش!؟
می پرسید چگونه؟
خیلی ساده ست به هر چیزی فکر می کنم جز راه رستگاری!
هر حرفی می زنم جز حرف حساب و تازه آبروی تمام سالکان رو می برم، اگر اسم من رو بشه سالک گذاشت!؟
هر کاری می کنم جز عبادت واقعی خدا و جلب رضایت خدا!؟
انگار که اومدم تو این دنیا فقط بجنگم واسه ی این دنیا!؟
انگار نه انگار دنیای دیگه ای هست و از من حساب می پرسن و باید حساب اعمالم و افکارم رو پس بدم!؟
زدم به در بیعاری و نه از خودم حیا می کنم نه از دیگران نه از خدا!؟
این وبلاگم باید جمعش کنم!؟
اون هایی که می گفتن نرو اصلا نمیان نوشته هام رو بخونن و کامنت بزارن!؟ خودمو مچل کردم با وبلاگ!؟
هیچکسم که کمکم نکرد همه میان یه اظهار نظر الکی می کنن و میرن خودشون از من بیشتر درگیرن!؟
امروز یه چیزی خوندم از فروید فکر کنم هورنای هم میگفت روان رنجورا با ابهام نمی تونن کنار بیان یعنی من حاضرم بخوابم یا بمیرم اما تو این شرایط نباشم که الان دقیقا توشم!؟ انگار تو مغزم دود روشن میشه!؟
مشغول ذمه اید اگر فکر کنید این حرفا رو زدم که خودم اعصابم خرده اعصابم شما رو هم خرد کنم!؟