باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من تغییراتی کردم!

پریشب قبل از خواب، شروع کردم به نوازش خودم، همین طور که این کار رو می کردم و سعی کردم خسته نشم و خودم رو سیراب کنم ناگهان حس کردم یه چیزی توی من تغییر کرده!

از قدیم برعکس بیشتر آدم ها کلاغ و پشه و مگس و ... این جور چیزا رو دوست ندارند من دوسشون داشتم برای کلاغ ها غارغار می کردم ولی حالا صدای کلاغ ها به نظرم نخراشیده میاد به جاش بقیه ی پرنده ها خیلی قشنگ می خونن!

از پریشب به بعد هر وقت احساس خستگی می کنم خودم رو نوازش می کنم از یه طرف با خودم میگم ببین چقدر بدبختی که هیچکی رو نداری اونم یه عمر، تنهای همیشگی، اما از طرف دیگه میگم خوبه به جاش به کسی وابسته نیستی، خودکفا در حد تیم ملی!؟


بعدنوشت: الان که دقت می کنم می بینم صدای سگ داداشم هم نخراشیده شده! امروز یه مورچه اومده بود پیشم حوصله شو نداشتم فوتش کردم بره، بدنم رو نوازش کردم و ماساژ دادم اما دردها بیشتر شد! رفتم دوش گرفتم بلکه بهتر بشم!

روزنوشت خوابالودی

امروز همه ش خوابم میومد!

ولی خوابم نبرد!

چشمام خسته است!

صبح فقط دو بخش داستان گدا رو خوندم!

نویسنده ش نوبل ادبیات گرفته!

اهل مصر هست و عرب!

اسمش نجیب محفوظ هست!

داستان در مورد یه آقای میانسال هست که دچار بحران میانسالی شده!

وکیله و جوون که بوده شاعر و مبارز سیاسی بوده!

برای اینکه حالش خوب میره کاباره!

با زن های کاباره ارتباط میگیره!

خانم و بچه هاش ازش جدا میشند!

الان اونجاشم که آقاهه می فهمه باید بره دوباره دنبال شعر!

داستان رو لو نمیدم تا بخونیدش!

هم کوتاهه هم خیلی خلاصه و خسته کننده هم نیست!

جالبه که وقتی رو میاره به شعر بیشتر شعر فارسی و هندی می خونه!

چند تا کتاب دیگه از آقای نجیب محفوظ پیدا کردم!

به ادبیات معاصر عرب علاقمند شدم!

اولش با شعر شروع شد!

محمود درویش و نزار قبانی!

بعدم چند تا کتاب از جبران خلیل جبران خوندم!

اتفاقی این کتاب گدا رو پیدا کردم ولی جالب دراومد!

کتاب داستان خودش یه پا سیر و سیاحته!

با دنیاهای دیگه آشنا میشی!

فضاها و فکرهای دیگه!

دارم کشکول شیخ بهایی رو هم می خونم!

خوبه حال و هوای اونم دوست دارم!

یه جورایی شبیه مولاناست!

میگه زمان حجاج بن یوسف، خلیف ی عباسی، 120 هزار نفر کشته شدند و 30 هزار نفر زندانی بودند!

زندان ها سقف نداشته و زندانیان زیر آفتاب بودند!

این قدر که سیاه می شدند و دیوارهای زندان خیلی بلند بوده!

خیلی حرفای خوبی میزنه!

میگه من جلوی تیر دشمن صدمه ندیدم اما از دوستم صدمه دیدم!

واقعا مهندس بوده و از هندسه و ریاضی هم میگه!

فرصت کردید بخونید نوشته هاش کوتاه کوتاهه!

امروز البته نخوندم!

امروز کتاب مقدسم نخوندم!

دیگه جمعه بود و چشمام خسته بود!

استراحت کردم!

راستی امروز برادر مسیحیم جوابم رو داد!

میگه ما نون و نمک عالیم!

مردم ما رو می بینن به خدا ایمان میارند!

پس باید تا می تونیم مثل عیسی مسیح باشیم!

روزنوشت خوابالویی

دیشب خواب های پریشون دیدم!

از وقتی تاریک بود بیدار بودم!

تو تختم فکر می کردم!

عصبانی شدم!

می خواستم بیام اینجا فحش بنویسم!

ولی ختم به خیر شد!

دیگه واقعا خسته شده ام!

الان خوابم گرفته!

صبحونه خوردم!

ای کاش خوابم می برد!

لطفا برام ننویسید برو هدف پیدا کن که بیشتر عصبانیم می کنید!

نمی تونید فقط گوش بدید؟

و توصیه های به درد نخورتون رو برای خودتون نگه دارید؟

شما جای من نیستید!

درکی از شرایط من ندارید!

یه کم اول خودتون رو بذارید جای بقیه بعد افاضات کنید!

همه چیز افسرده کننده ست!

همه چیز افسرده کننده ست!

تنهایی!

بی کسی!

غربت حتی تو خونه ی خودت!

آینده ی نامعلوم!

گذشته ی داغون!

جنگ!

وضع مملکت!

وضع خودت!؟

میگن اگه بپذیرید به صلح میرسید!

مگه میشه قبول کرد این همه بدبختی رو!؟

باید قبول کنی بدبختی!

باید قبول کنی بی عرضه بودی!

باید قبول کنی شانس نداشتی و تقدیرت این بوده!

اینا سخته!

قبولش سخته!

غرورت پس چی میشه!

منیتت له میشه!

شایدم همه ی این اتفاق ها افتاده که دست از غرور و منیت برداری!؟

چه آرزوهایی داشتم!

فکر می کردم کسیم برای خودم!

همه ش به باد رفت!

خسته ام، خسته!؟

خسته از اینکه هر راهی که بود رفتم بلکه درست بشه!

اما نشد!

می دونم مثل من زیاده!

یکی برنامه ریزی کرده ما این سرنوشت رو داشته باشیم!

...........

هوش مصنوعی و آگاهی و کتاب

امروز روی آپارات یه گفتگو دیدم از یه استاد دانشگاه تهران، در مورد هوش مصنوعی و تمدن لینکش رو می تونید بزنید، جالب بود، آخر گفتگو دو تا کتاب معرفی کرد یکیش در مورد آگاهی بود رفتم این کتاب رو از سابت ناشر بگیرم دو تا کتاب دیگه هم در مورد آگاهی گرفتم، به نظر خیلی جذاب می رسند فقط بخونم چون من هنوز دقیق نمی دونم آگاهی چیه؟! البته هنوز خود دانشمندان هم درست نمی دونند!

خود گفتگو هم خیلی جالب بود واقعا فکرش رو نمی کردم هوش مصنوعی می تونه در آینده این قدر کارهای مختلف بکنه و یه کتاب هم در مورد هوش مصنوعی معرفی کردند که دیگه اون رو فعلا سفارش ندادم باشد تا عمری باشه و من باز بخونم،  آخه یه مقدار از حوزه ی روانشناسی خسته شدم از حوزه ی دین و عرفانم خسته شدم شاید این کتاب ها یه مقدار بهم نشاط بده!

آها راستی یه نکته ی جالب گفتند که هوش مصنوعی می تونه سوگیری داشته باشه چون پایگاه دانشش سوگیری داره لاجرم تحلیلی که می کنه با سوگیری هست به این دقت نکرده بودم و اینکه ما باید یاد بگیریم چگونه از هوش مصنوعی سوال بپرسیم تا جواب درست بده و باید یاد بگیریم جواب هاشو تحلیل کنیم تا یه موقع جواب نادرست داد متوجه بشیم!