ببخشید واقعا مرا ببخشید، نمی خواهم احساستان را بالا و پایین کنم، نمی خواهم با شما بازی کنم اما شما تغییر کرده اید و من نمی دانم چه تغییری کرده اید، دیگر مثل سابق نیستید و از قضا من آن آدم را دوست داشتم، ببخشید ببخشید من عاشق حقیقی نبودم، با اندک تغییری عشقم به باد فنا رفت اما خودتان ببینید وقتی من عاشق نیستم دیگر اصلا در کنار هم بودنمان به درد نمی خورد، من برج زهر مار باشم شما خودتان خوشتان نمی آید!؟
نمی دانم امشب چرا نگران شدم، خودم می دانم حس های من اشتباه است، امشب هم شب حرف های عاشقانه نیست، فکر من را از سرتان بیرون کنید، به فکر خودتان و حال خودتان باشید!؟
پاییز را دوست ندارم!
نمی دانم چرا!؟ از اول این طور بودم!؟
کلمه اش را هم دوست ندارم!؟
از کلمه ی خزان هم خوشم نمی آید!؟
بوی پاییز یک سرمایی دارد که دوستش ندارم!؟
البته خیلی خوب است سرد می شود اما!؟
برگریزانش را هم دوست ندارم!؟
برگ های زرد و نارنجی و قرمز فقط وقتی باران می خورند قشنگ هستند وگرنه خشک هستند و دوست ندارم!؟
پاییز فصل امتحان است، فصل مدرسه!؟
راستی یک چیزی در تلگرام دیدم بچه ها می خواهند مهر را تعطیل کنند!؟ راست است؟!
ای دل چرا گرفته ای؟!
از روزگار دلم گرفته، از این که هیچی اون جور که دلم می خواد پیش نمیره، از این که سر یه چند راهی هستم!؟
غصه نخور درست میشه؟!
مگه خود به خود چیزی درست میشه!؟
فرصت بده و صبر کن!؟
مشکل همینه که کلی فرصت دادم و صبر کردم ولی درست نشد!؟
خوب می خوای چی کار کنی؟!
نمی دونم باید چه کار کرد، دلم می خواد موهامو بکنم!؟
اگه با کندن مو درست میشد می گفتم این کار رو بکنی!؟
پس با چی درست میشه؟!
نمی دونم صبر کن، خوب آخه عملم نمی کنی و غافلی؟!
من هنوز نمی دونم از چی غافلم، مشکل اینجاست، امروز سعدی هم گفت اما نگفت از چی!؟
:/ :/ :/
من مدت هاست دارم با خودم کلنجار میرم که میلم رو به سیاست و جامعه کنار بگذارم اما نمی شه، حالا تصمیم گرفتم این قدر از سیاست و جامعه بنویسم که این میل تموم بشه و بره!؟
قلبم می خواد دنبال جنبش زن زندگی آزادی رو بگیرم حتی به قیمت زندان افتادنم!؟
پس سیاسی می نویسم فقط به خاطر خودم، یه مقدار خستگیم به خاطر همینم هست چون همه ش جلوی خودم رو می گیرم!؟
اگر عاشق شده باشید به خاطر دارید که چشم ها و نگاه های معشوقتان چطور به قلبتان نفوذ می کند!؟
لبخندش چطور حالتان را خوب می کند و با هر خنده ش ذوق می کنید!
صدایش چطور مغزتان را نوازش می کند!
اما حیف این حس ها و حالات زیاد پایدار نیست و روزی تمام می شود!؟
از سرت از قلبت می پرد!؟
نمی دانم شاید من عاشق راستین نیستم که این طور می شود!؟
اما همیشه خاطره ی آن عشق بر حافظه ت می ماند!؟
ردخور ندارد!؟