باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

حکایت بایزید بسطامی

شنیدم که وقتی سحرگاه عید

ز گرمابه آمد برون با یزید

یکی طشت خاکسترش بی‌خبر

فرو ریختند از سرایی به سر

همی گفت شولیده دستار و موی

کف دست شکرانه مالان به روی

که ای نفس من در خور آتشم

به خاکستری روی درهم کشم؟

بزرگان نکردند در خود نگاه

خدا بینی از خویشتن بین مخواه

بزرگی به ناموس و گفتار نیست

بلندی به دعوی و پندار نیست

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبر به خاک اندر اندازدت

به گردن فتد سرکش تند خوی

بلندیت باید بلندی مجوی

ز مغرور دنیا ره دین مجوی

خدا بینی از خویشتن بین مجوی

گرت جاه باید مکن چون خسان

به چشم حقارت نگه در کسان

گمان کی برد مردم هوشمند

که در سرگرانی است قدر بلند؟

از این نامورتر محلی مجوی

که خوانند خلقت پسندیده خوی

نه گر چون تویی بر تو کبر آورد

بزرگش نبینی به چشم خرد؟

تو نیز ار تکبر کنی همچنان

نمایی، که پیشت تکبر کنان

چو استاده‌ای بر مقامی بلند

بر افتاده گر هوشمندی مخند

بسا ایستاده درآمد ز پای

که افتادگانش گرفتند جای

گرفتم که خود هستی از عیب پاک

تعنت مکن بر من عیب‌ناک

یکی حلقهٔ کعبه دارد به دست

یکی در خراباتی افتاده مست

گر آن را بخواند، که نگذاردش؟

وراین را براند، که باز آردش؟

نه مستظهرست آن به اعمال خویش

نه این را در توبه بسته‌ست پیش


بوستان سعدی


من تغییر کردم!

من تغییر کردم طی این دو روز که به سرعت تغییر کردم!

دیشب چاکراه خورشیدیم باز شد و امروزم رفتیم دفتر خدمات مشتریان اولش آقاهه بهم احترام گذاشت بعد دید من خیلی خاکی ام بی تربیت شد منم دیدم این طوره انگار مردم هر طور باشی فقط واکنش نشون میدند برای همین یک دفعه محکم باهاش حرف زدم اونم دیگه آخرش جمع شده بود تو صندلیش!؟

آره از این بعد یه سمیرای دیگه هستم اینجا قانون جنگله منم نمی خوام طعمه باشم توسط بقیه خورده بشم!؟

هر چند تو مسیحیت میگن دلت شیر باشه خودت بره و تو صوفیه میگن دلت شیر باشه خودت آهو بچه ولی من یعنی ایگوم دیگه بی احترامی و تحقیر رو تحمل نمی کنه!؟ شایدم باید بکنه!؟ نمی دونم!؟

ایگوم چند روز پیش داشت از هم می گسست اما ادامه ندادم به عشق ورزی!؟ خودمو خوار کنم واسه چی خوب؟! اونم در ملاعام!؟

همه می خوان کسی باشند من هیچکس بشم؟! بعد اونایی که زورشون بهم میرسه پدرم رو در میارن!؟ هر چی عقده دارن سرم خالی می کنند!؟ که چی بشه!؟ 

واقعا نمی دونم چی خوبه و چی کار کنم!؟ قبلا این قدر راحت خشمگین نمی شدم و خویشتنداریمو از دست نمی دادم!؟ یکی رفتار بد داشت با مهربونی باهاش حرف می زدم نرم میشد!؟

نمی دونم چی داره روم اثر می ذاره!؟  چرا همش در حال تغییرم!؟ بیشترینش فکر کنم اینه که دچار عجب شدم!؟ خودم رو محق می دونم!؟ همش به خاطر قرآنه، مومنین رو میبره بالا غیر مومنان رو تهدید و سرزنش می کنه!؟ کتاب مقدسم همین طوره!؟ یه حسی می کنی وقتی می خونی و خطاب قرارت میده، از خودت خوشت میاد!؟ این خیلی مخربه!؟ غرور کاذب ایجاد می کنه!؟ حتی نوشته های وبلاگم هم همین طوره وقتی بر می گردم می خونمشون از خودم خوشم میاد!؟ رهزنه! رهزن!؟

خیلی درهم برهم شد!؟ شاید متوجهش نشید اینا همش فکرامه که پشت هم می اومد!؟ ولی خودم یه چیزایی دستگیرم شد!؟

بیام با یه اشاره

بازم اشکای چشمام مثل آب روونه

آدم با چه امیدی تو این دنیا بمونه

دیگه با چه غروری بگم خیلی صبورم

مگه میشه تو گریه بگم مست غرورم؟

صدام کن که دوباره بشم عاشق عاشق

بیام با یه اشاره بیام با یه اشاره

گمونم که دوباره ظاهر میشی دوباره

بر دل من می تابی از آن دورها کرانه

عزیزم نگفته بودی که باید بشم بیچاره

بیچارگی برای تو زیباترین آثاره

تو ای پیدای پنهانم، تو ای آرزوی محالم

بتاب بر من بتاب برمن که بی تو بی حالم

امان از این زمونه از این شعرای عاشقونه

تو هستی و من نیستم بگو دیگه چی می خوای دیوونه؟


ماهش

غرور و تکبر

من آدم مغروری هستم به خاطر حفظ این غرور هم خیلی تاوان دادم! الان که فکرش را می کنم می بینم ارزشش را نداشت! چون رنجی را به جان خریدم که تمام عمر با من است و هنوز هم نمی توانم کنارش بگذارم.

الان که به خودم نگاه می کنم می بینم در برابر آدم های مغرور من هم خودکار مغرور می شوم و وقتی کسی خودش را خیلی پایین می گیرد هم همین طور اما آدم هایی که اعتماد به نفس و عزت نفس سالم دارند ستایششان می کنم و دوستشان دارم.

نمی دانم این حالت خودکار چرا رخ می دهد اما گفته شده در مقابل مغرور و متکبر شما هم مغرور و متکبر باشید!؟ البته درجه دارد از یک حدی بیشتر باعث می شود خودت ضربه بخوری مثل من که مقابل مغرورها، مغرور بودم.

من به نوشته قبلی ام فکر کردم و فهمیدم اختلافات خانوادگی ما حل نمی شود چون همه مغرورند و در مقابل هم حاضر نیستند انعطاف داشته باشند و اعتراف به اشتباه ها و کوتاهی هایشان کنند و با هم مهربان باشند و تا وقتی این گونه باشد اتفاق مثبتی نمی افتد.

در مورد اختلافات سیاسی هم همین گونه است اصولا رهبران سیاسی مغرور هستند و همین غرور از عوامل جذب شدن مردم به آن ها می شود البته برای بعضی ها این غرور پنهان است و گاهی نمایان می شود. نفس انسان خیلی حیله گر است. یکی از مقاله هایی که می گذارم در همین موضوع است.

از آن جایی که فکر می کنم خیلی ها مثل من هستند و در برابر فرد مغرور و متکبر، مغرور و متکبر می شوند پس نتیجه می گیریم مشکلات جامعه و جهان به این راحتی ها و زودی ها حل نمی شود.

غرور تکبر خوب است؟https://rahelehhonari.com/pride/

غرور و خود بزرگ بینی از نظر مولاناhttps://ravanmowlana.com/%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%A7/

دفاع از نفس یا جنگ؟

ما در جامعه ی امروزی خود یک مشکل بزرگ در خانواده ها داریم که به دلیل فهم نادرست از هم به وجود آمده است.

ما مردانی داریم که نیازمند بودن دیگر اعضای خانواده به خود استفاده می کنند تا حرف خود را به کرسی بنشانند و قدرت تصمیم خانواده در دست خودشان باشد.

و در طرف دیگر زنان و فرزندانی داریم که می خواهند آن جور که خودشان می خواهند زندگی کنند و کسی به آن ها امر و نهی نکند.

در نتیجه این زنان و فرزندان شروع می کنند تا روی پای خودشان بایستند خودشان را مستقل از پدر خانواده می کنند تا او از نیاز آن ها بر ضدشان استفاده نکند.

اما مشکلی که پیش می آید این است که مردان خود به حس رضایتی که از تامین کردن افراد خانواده ی خود دارند نیاز دارند و وقتی می بینند دیگر کسی به آن ها نیاز ندارد احساس بد می کنند و چون عموما مغرور هستند برای دفاع از خودشان نمی خواهند حرف بزنند یا از دیگران درخواست کنند رو به کارهایی می آورند تا جلوی استقلال دیگر اعضای خانواده را بگیرند غافل از این که اعضای خانواده هم فقط دارند از نفس خودشان دفاع می کنند.

در نتیجه یک جنگ در خانواده به وجود می آید که دلیلش فهم نادرست از هم است 

طبق تحقیقات روانشناسان زنان خود را سریعتر با تحولات وفق می دهند و مردان بیشتر بر مبنای گذشته عمل می کنند گویا مردان جامعه ما هنوز باورهای سنتی در مورد خانواده و جایگاه خود و حتی تعریف از خودشان دارند و زنان رو به باورها و ارزش های جهان مدرن آورده اند و فرزندان خود را نیز با همین باورها تربیت می کنند و فرزندان نیز می خواهند نوگرا باشند.

این هم یک دلیل برای برای این است که جنگ در خانواده ها به وجود آمده است که البته اگر خوب بنگریم هر شخص باز هم در حال دفاع از خویشتن خویش است.

تنها راهی به نظر من می رسد تعریف دوباره از جایگاه هر فرد در خانواده است تعریفی که حس نیاز مردان به اینکه تامین کننده هستند را برطرف کند و از طرفی  جلوی سواستفاده مردان از نیازمند بودن دیگران به خود بگیرد و زنان و فرزندان نیز مجبور نباشند وابسته ی مردان بوده تا تن به هر چه مردان می خواهند بدهند.

این گونه برای همه بهتر است از هر طرف اگر کمی از موضع هایی سخت خود کوتاه بیاییم و متوجه باشیم برای دفاع از خود به جای رفتارهای لجوجانه سعی کنیم حرف بزنیم و نترسیم از این که اگر دیگران ضعف های مرا بدانند بر ضدم ازش استفاده می کنند یا غرورم و وجهه ام را از دست خواهم داد.