در همه ی ما قابلیت فساد و بدی کردن هست و اگر شرایطش ایجاد شود دست به کارهایی می زنیم که شاید قبلا خودمان هم باورمان نمیشد چنین کارهایی بتوانیم انجام دهیم!
وقتی آدم ها را قضاوت می کنیم و آن هایی دست به بدی می زنند حقیر می پنداریم و خود را خوب و پاک فرض می کنیم و مغرور می شویم آنگاه دنیا غرور ما را می شکند و ما را به وسیله ی همان آدم ها بدبخت می کند و ما هم را شبیه همان آدم هایی که قضاوتشان می کردیم می کند بعد هر چقدر بدوی مثل قبلت نمی شوی!
من نمی دانم راه حل پاک شدن از غرور چیست چون هر کار که می کنی باز هم هست و در موقعیتش خودش را نشان می دهد تنها راه عارفان این است که قبل از اینکه دنیا باعث شود گرفتار آن فساد و بدی شوی خودت آن بدی را انجام دهی تا نفست شکسته شود وقتی خودت کار بدی کرده باشی معمولا دیگر دیگران را سرزنش نمی کنی البته من کسانی را دیده ام که کارهای خیلی بدی کرده اند اما می گویند این ها را برایشان ساخته اند این ها دیگر نمی دانم تکلیفشان چیست!؟
ما وقتی بحث می کنیم و طرف مقابل نظر ما را قبول نمی کند به دلیل غرور و زخمی بودن کودک درونمان بر موضع خود پافشاری می کنیم یا حتی بدتر سر لج بر می داریم حتی اگر به ضرر خودمان باشد!
زندگی برای آدم های در جستجوی معنویت این گونه ست اگر مغرور باشی غرورت را می شکند حتی سرخورده ات می کند تا دست از غرور برداری تا کودک درون زخمیت را مداوا کنی!
اگر تسلیم باشی و فروتنی پیش بگیری اوضاع خوب می شود اما اگر مقاومت کنی و بخواهی هر طور شده غرورت را حفظ کنی و برای دیگران گردن کشی کنی غالبا بد خواهی دید و به جای دشمنی با دیگران باید از اینکه شخصی یا اتفاقی غرور ما را شکسته است و نگذاشته است به راه اشتباه خود ادامه دهیم خوشحال باشیم!
منیت و غرور گناه ابلیس بود که در برابر آدم سجده نکرد گفت من برترم و بهترم پس با این حساب هر کس خودش را برتر از دیگران می بیند و نظر و عقیده ی خودش را برتر می داند دنباله رو شیطان است اگر کمی انصاف داشته باشیم این طور برای دیگران تعیین تکلیف و تحکم نمی کنیم مگر ما کیستیم که همه ی نظراتمان درست باشد و دیگران باید عیننا آن را اجرا کنند؟!
ما تحمل هم را نداریم ما نمی توانیم با هم درست صحبت کنیم چون که من های آزرده ای داریم و همین طور این آزردگی بیشتر هم میشود اگر به این روش ادامه دهیم!
ما این قدر آزرده ایم که فقط به خودمان فکر می کنیم حتی پدرها و مادرها خودشان را به بچه های کوچکشان ارجحیت می دهند البته بر عکسم هست گاهی چنان فداکاری می کنند که باورت نمی شود این همان آدم است که آن قدر خودخواه بود!؟
به هر حال ما فقدان الگوی درست و امروزی داریم، آدم ها نمی دانند در موقعیت ها چه کار کنند بنابراین خودشان یک تصمیمی می گیرند که معمولا عجولانه و بی فکر صورت گرفته است که باعث می شود اشتباه کنیم و دوباره آزرده شویم!؟
ما خیلی اذیت شده ایم و شکست خوردیم و غرورمان پایمال شده است اما مولانا می گوید یوسف با برادرانش گرگی کرد و آنها هم حسد داشتند و آن بلا را سرش آوردند، دنیا اذیتمان می کند و شکستمان می دهد تا به معنویت روی بیاوریم چون خودمان اگر ولمان کنند همیشه سرگرم بازی های دنیاییم و فکر می کنیم خیلی قوی هستیم و وقتی می شکنیم تازه می فهمیم قدرت دیگری در این جهان هست و ما اشتباهی مغرور شده بودیم باید خدایمان را شکر کنیم که نمی گذارد در بیراهه این قدر جلو رویم و زود ما را متوجه می کند!
من های آزرده یمان هم خود خدا خوب می کند اگر ما به سمتش برویم، روزی به آرزوهایمان میرسیم و خورشید ما هم طلوع خواهد کرد، کار سختیست اما شدنیست!
من وقتی جوان بودم خیلی خودخواه بودم و این خودخواهی باعث شد اتفاقاتی برایم بیفتد که شکسته شوم خوار و خفیف شوم تا از غرور و خودخواهیم کم شود!
اما الانم که حالم بهتر شده است دوباره روی خودخواه و مغرورم دارد قدرت می گیرد البته الان آگاه ترم می دانم چه چیز خودخواهی و خودپسندیست اما دلم می خواهد به آن ها عمل کنم گویا باز دارم کاری می کنم که بلا را به خود جذب کنم!
آدم هر چه می خواهد خودخواه نباشد نمی شود چون اکثر مردم خودخواه هستند و امری طبیعیست و در رابطه که با آن ها قرار می گیری خواه یا ناخواه رفتار آن ها روی تو هم اثر می گذارد، خیلی وقت ها رفتار خودخواهانه دیگران لج آدم را در می آورد و در تلافی آن ها تو هم خودخواه می شوی!؟
واقعا نمی دانم با خودم چه کار کنم!؟ مهربان و فروتن شده بودم ها یک نفر آمد و همه کاسه و کوزه های مرا بهم ریخت و باعث شد نفس خفته ی من بیدار شود و از آن زمان هی دارد می تازد!؟ بیشتر که شده کمتر نشده!؟
وقتی انسانی برتری و قدرتی نسبت به انسان های دیگر دارد این نعمتی گرانبهاست که خداوند نزد او امانت گذاشته است و در برابر آن مسئول است، اگر در جهت خیر از آن استفاده نکند دیر یا زود این امانت از او گرفته می شود، اگر با آن قدرت و برتریش ظلم کند به لعنت دچار می شود!
خوب چرا آدم وقتی می تواند کار خوب کند و نامش به نیکی در یادها و تاریخ ثبت شود دست به کارهای بد بزند؟ و برای خودش و دیگران سختی بیافریند؟ ما گاهی تصمیماتی عجولانه و نادرست از سر احساس خشم و عصبانیت می گیریم اما وقتی خشممان خوابید و عقلمان برگشت می توانیم تصمیمات خود را اصلاح کنیم و ادامه به طریقی که ما را در سراشیبی می اندازد ندهیم، اصرار و روی حرف خود ایستادن ناپختگیست، آدم خودش می داند دارد خطا می کند دشمنی می کند ظلم می کند هزار نفر هم می آیند و گوشزد می کنند که این رویه را ادامه ندهد اما از سر غرور سر حرف خود می ایستیم و هزاران مشکل می آفرینیم کسی که همیشه غرورش را تغذیه می کند دچار توهم خواهد شد و خودش را به هلاکت خواهد انداخت، حداقل به خودمان رحم کنیم و برگردیم دیگرانی که دوست و خیرخواه باشند می فهمند و تشویقمان می کنند آن هایی که سرزنش می کنند یا تمسخر می کنند دشمن هستند لازم است به حرف هایشان گوش ندهیم آخر در تاریخ می نویسند فلانی این کار را کرد نمی گویند فلان وزیر یا مشاورش باعث شد آن ها به موقع در می روند!
پس بیاییم از نو شروع کنیم، دوباره شروع کنیم هر روز که خورشید طلوع می کند یک فرصت دوباره است شما که بیشتر دانید و می فهمید این ها را خودتان می دانید آخر چرا به خود نمی آیید و باعث می شود که هر کس برسد یک حرفی در موردتان بزند و هر کسی قضاوتتان کند چرا خودتان را در جایگاه تهمت قرار می دهید؟! خودتان بدتان نمی آید از این همه حرف؟ چرا باید آدم کاری کند که دیگران بنشینند و پشت سرش حرف بزنند و بهش خیانت کنند؟!