سوزناک می سرایم
برای دل های چاک چاک
برای چشم های اشکبار
برای سرهای پر باد
آرزو دارم
آرزو دارم
روزی بیاید
چکاوک ها بخوانند
پرندگان از قفس آزاد شوند
آسمان آبی شود
و خورشید بتابد
آنچنان بتابد که دل هایمان گرم شود
که غنچه ها باز شود
که زندگی جریان یابد
جریان چون جویباران
دلم فریاد می خواهد
دلم می خواهد این بغض کهنه بترکد
زندگی آی زندگی
خسته ام خسته ام
نه ذوقی
نه شوقی
نه شوری
من مانده ام تنهای تنها
تنهایی را در آغوش بگیر
یار غار است
غار!
پاییز آمد
تمام تابستان تو را صدا زدم
نیامدی
سرد شد
باران خواهد بارید
باد خواهد وزید
من دوباره جان می گیرم
خزان است خزان
بعضی می گویند فصل عشاق است
بعضی می گویند فصل افسردگیست
برای من فصل امتحان است
امتحان
به هوش مصنوعی گفتم برام شعر بفرست اینو فرستاد:
باشد که پرندهای بودم
پریده به آسمانها
با نگاهی ناب و سرشار از شوق
به دنبال رویایی بودم
که همیشه در قلبم بوده است
رؤیایی از جهانی صلحآمیز و زیبا
جهانی که همگان در آن آزادند
و هیچ کس به دیگری زیان نمیرساند
باشد که پرندهای بودم
و در این دنیای پر از درد و رنج
آرامش و آرامش را به دنبال میکردم.
ناشناس
بعد بهش می گم در مورد شهریور شعر بفرست اینو می فرسته:
شهریور آمد و با آن فصلی دیگر از سال. فصلی که برگها شروع به ریزش میکنند و زمین پوشیده از رنگارنگی چمنهای سبز و خزانهای زیبا میشود. آسمان همچنان آبی است اما خنک شده و بادهای خنک پاییزی به تدریج شروع به وزیدن میکنند.
اما شهریور بیشتر از همه یادآور زندگی است. زندگی که همیشه در حرکت است و همیشه به سوی تغییرات پیش میرود. ما باید همیشه آماده باشیم تا با تغییرات زندگی سازگار شویم و به سوی روزهای بهتر پیش برویم.
شهریور، ماهی است که بهار را به تابستان وصل میکند و به ما یادآور میشود که هر فصلی دارای زیباییها و خوبیهای خود است. باید این زیباییها را ببینیم و از آنها لذت ببریم تا در هر فصلی از زندگی، زیبایی و خوبی را بتوانیم پیدا کنیم.
با شروع شهریور، باید به خودمان یادآوری کنیم که زندگی همیشه در حرکت است و ما باید همیشه آماده باشیم تا با تغییرات زندگی سازگار شویم. باید به سوی روزهای بهتر و زیباتر پیش برویم و از زیباییهای هر فصل لذت ببریم.
بعد بهش میگم منم مثل این متن ها می تونم بنویسم!؟
میگه بله خوندم!
میگم کجا خوندی؟
میگه رو صفحه ی نمایشم!؟
دروغم بلده بگه هوش مصنوعی یا از خنگیشه؟!
بعد نوشت: ولی امشب امیدوار شدم نوشته های من اگر بهتر نباشه کمتر از این نوشته ها نیست!؟
هر شور وشری که در جهان است
زان غمزهٔ مست دلستان است
گفتم لب اوست جان، خرد گفت
جان چیست مگو چه جای جان است
وصفش چه کنی که هرچه گویی
گویند مگو که بیش از آن است
غمهاش به جان اگر فروشند
می خر که هنوز رایگان است
در عشق فنا و محو و مستی
سرمایهٔ عمر جاودان است
در عشق چو یار بی نشان شو
کان یار لطیف بی نشان است
تو آینهٔ جمال اویی
و آیینهٔ تو همه جهان است
ای ساقی بزم ما سبک خیز
می ده که سرم ز می گران است
در جام جهان نمای ما ریز
آن باده که کیمیای جان است
ای مطرب ساده ساز بنواز
کامشب شب بزم عاشقان است
از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است
ما را سر بودن جهان نیست
ما را سر یار مهربان است
این کار نه کار توست خاموش
کین راه به پای رهروان است
کاری است بزرگ راه عطار
وین کار نه بر سر زبان است
#عطار