باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

تنهایی و برزخ

تنهایی مثل برزخ می ماند!

هر چه دست و پا می زنی فایده ای ندارد!

تو در گرداب تنهایی فرو می روی!

اما یک خوبیی دارد آرامش داری!

در خلوتت می توانی فکر کنی!

اگر مشغول دیگران باشی وقتی برای فکر کردن به خودت نداری!

سرگرم می شوی سرگرم کارهای سطحی!

ولی وقتی تنها باشی عمیق می شوی!

تنهایی زندان عمیقیست اما می چسبد!

اما میارزد!

نباید به هر قیمتی از تنهایی فرار کرد!

و نباید زیاد تنها ماند چون دیوانه می شوی!

تنهاییتان را در آغوش بکشید نیاز به توجه دارد!

تنها ماندن

من همیشه تنها ماندم از همان بچگی به این صورت بود آدم ها بهم حمله می کنند نمی دانم چرا!؟

من با آن ها خوبم اما آن ها نمی توانند انگار خوبی من را ببینند بهم حمله می کنند و من هم نمی خواهم مثل آن ها حیوان وحشی باشم و خوب از آن ها فاصله می گیرم!

از طرفی بین مذهبی ها و غیر مذهبی ها هم تنها هستم حالم از تظاهرها و ریاهای مذهبی ها بهم می خورد و نزدیکشان نمی شوم از طرفی غیر مذهبی ها هم افکار مرا قبول ندارند و با هم اصطحکاک داریم در نتیجه باز هم تنها می مانم!؟

مشکل من این است که از اول نخواستم همرنگ جماعت شوم و تاوانش طرد شدن و تنهاییست!؟

نمی دانم این همه سال تقلا کردم و گشتم و کسی را پیدا نکردم چرا باور نمی کنم سرنوشت من تنهاییست!؟ قبولش نمی کنم هنوز به آدم ها امید دارم ولی نباید داشته باشم آدم ها امتحانشان را پس دادند!؟

ضربه های گذشته

این طور که من فهمیدم تو این جامعه ضربه خوردن از دوست چیز متداولی هست حتی میگن یکی از دشمن می خوری ده تا از دوست!؟

خوب من نمی دونم چرا این دوستی ها رو ادامه می دهند!؟ تنهایی سخته اما خوب بهتر از اینه که هی بخوری از بقیه!؟

شاید البته اون ها مثل گذشته ی من شدند که نمی تونن تنها بمونن من فکر می کردم من فقط این طور شدم!؟

من اون زمان چت می کردم خیلی بهتر از رابطه ی رو در رو هست و هر وقتم ببینی طرف داره یه کارایی می کنه بلاکش می کنی!؟

خلاصه اینکه هیچی ارزش نداره به خاطرش خودمون رو در معرض آزار و اذیت بقیه قرار بدیم خدا رو شکر گوشی هست تنهایی آدم رو پر می کنه!؟

دوستان برونگرا

نمی دونم چرا بعد از حرف زدن با بعضی ها انرژیم افت می کنه اکثرا هم دوستان برونگرا این طوره اکثرا هم اونا بیشتر حرف می زنند!

یه جا خوندم به خودتون احترام بزارید و با آدم هایی که انرژیتون رو می گیرن مراوده تون رو قطع کنید!

اتفاقا دیروز یه خانمه اومد خصوصی تلگرام شروع کرد به نالیدن که حالم بده و فلان منم بهش گفتم برید پیش مشاور من مشاور نیستم این قدر بد برخورد کرد!؟

اینا خودشون طاقت شنیدن یه حرف خلاف میلشون ندارن بعد من بشینم حرفاشون رو گوش کنم؟! منم بلاکش کردم!

واقعا حالم خیلی بده شاید بخوابم خوب بشم امروز از صبح خوب بودم و بدن درد هم نداشتم الکی الکی این طور شدم!؟

ما رو به معاشرت نیومده باید همش تنها باشم!؟

من یک درونگرا هستم!

الان یک مقاله دیدم در صفحه اصلی بلاگ اسکای، در مورد درونگراها بود گفتم یه کم بنویسم در موردش!

از بچگی خیلی خوشحال بودم که درونگرا هستم و اینکه متفاوت هستم و تنهایی را دوست داشتم اما وقتی کارشناسی ارشد می خواندم بیشتر وقت ها در خوابگاه تنها بودم، در واقع خودم را زندانی می کردم که روی پروژه های کاری و درسی کار کنم اما آن ها نتیجه ای که من می خواستم نمی داد من هم برای فرار از شکست هایم خودم را با فیسبوک سرگرم می کردم واقعا یک دوره ای معتادش شده بودم!

الان که این مقاله را خواندم دیدم واقعا از الگویی که می گویند تبعیت می کردم و نا خواسته خودم را گرفتار کردم چون که این قدر تنها بودم که روانم بهم ریخت و دیگر نمی توانستم تنها باشم و به خاطر همین تن به ارتباط با آدم هایی دادم که اصلا قبولشان نداشتم اما مجبور بودم و این یک بدبختی بزرگ برایم بود البته چندیست بهترم هر وقت هم دلم حرف زدن می خواهد می آیم اینجا می نویسم ولی دیگر تنهایی آن جذابیت گذشته را برایم ندارد!

البته الان خیلی سریع تر از جمع خسته می شوم و باید برای خودم تنها باشم تا انرژی بگیرم نمی دانم چرا این طور شده ام به خاطر سن است یا چیز دیگر!

لینکhttps://tafakoremosbat.blogsky.com/1402/02/04/post-171/استرس-و-خشم-درون%e2%80%8cگراها