باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

زندگی چیست؟!

آقای علیرضا افتخاری همیشه می خوند: زندگی چیست؟ خون دل  خوردن، زیر دیوار آرزو مردن! 

ما بچه بودیم نمی فهمیدیم چی میگه اما حالا یه جورایی می دونم گویا دیگه وارد میانسالی شدم و خیلی چیزها رو با پوست و گوشت و استخونم فهمیدم!

خوب انگار قاعده ی دنیا همینه، نمیشه که واسه من استثنا قائل بشه اما من هنوز راحتی رو می خوام میگن این راحتی رو ترجیح دادن واسه اینه که هنوز کودکی و کودک درونت حقیقت زند گی رو قبول نکرده هنوز تو عالم بچگی هست!

بعضی بچه ها هستند واسه درس تحت فشار قرار می گیرند کلی استرس می کشند ولی من این طور نبودم از طرفی باهوش بودم از طرفی هم والدینم می دونستند بهم فشار بیارند جواب برعکس می دم کلا هم درس خوندن دخترا خیلی براشون مهم نبود اتفاقا دخترا بهتر درس خوندند و خوب به راحتی درس خوندم و بالا اومدم سختی نکشیدم! سختی رو از وقتی کشیدم که رفتم سر کار!

خلاصه روی مرزم بین جوانی و میانسالی نوسان می کنم و در کش و قوسم از طرفی می خوام راحت باشم از طرفی هم می خوام رشد کنم!


پی نوشت: اصل آهنگ مال یه خواننده ی افغانستانی هست به نام احمد ظاهر، ریمیکسشم هست حال و هواش فرق داره قشنگه

احساسات

وقتی خیلی بچه بودم به این نتیجه رسیدم که احساسات و عواطف چیز خوبی نیستن باعث می شوند آدم خجالت زده بشود.

در فیلم و سریال های آمریکایی هم می دیدم آن ها احساساتشان را دوست ندارند و انسان منطقی جایگاه والاتری از انسان عاطفی دارد.

بنابراین احساساتم را سرکوب کردم و هیچ وقت واکنش احساسی نشان نمی دادم این برای دخترهای ایرانی که عاطفی بودند اصلا جالب نبود و به خاطر همین دوستم نداشتند.

در اوایل نوجوانی بیماری های دستگاه گوارش به سراغم آمد البته به شکل خفیف و من نمی دانستم این ها بیماری هست تا اینکه در میانه ی دهه ی بیست سالگی اوضاع وخیم شد و بیماری های دیگر هم به سراغم آمد.

بعد از کلی تحقیقات فهمیدم بیشتر مشکلات من به خاطر سرکوب شدن احساساتم است و البته در همان آمریکا هم خیلی از مردم به سرنوشت من دچار می شوند! فهمیدم در حق خودم جنایت کرده ام.

خلاصه اینکه هنوز خوب نشده ام و این بیماری ها هم بهتر نشده اند چند سال سعی کردم با طب مکمل و یوگا رفعشان کنم اما جواب خاصی نگرفتم.

اما چیزی که یاد گرفتم این بود که نمی توانی با طبیعت خودت مقابله کنی و بخواهی چیز دیگری باشی چون طبیعت قوی تر از خودآگاه است و می خواهد راه خودش را برود.

اندک اندک جمع مستان می رسند

اندک اندک جمع مستان می رسند

اندک اندک می پرستان می رسند

تو کجایی ای رفیق شفیق جوانی

که تمام از جهان رستان می رسند


ماهش

یک تفریح داشتیم اونم ازمون گرفتید!

یک تفریح داشتیم اونم ازمون گرفتید!

چند بار ساعت ها توی وب سایت های مختلف گشتم یه فیلترشکن پیدا کنم که کار کنه یا به اندروید گوشیم بخوره نیست که نیست!

نامردا همه رو بستن

خوب ما از زندگی چی بخوایم

یه تفریح داشتیم اونم اینستاگرام بود اونم بهمون ندیدید؟!

حالا ما به کنار یه عده شغلشون با این اپ ها بود اون ها هم الان بیکار شدن!؟

واقعا فکر می کنید کی هستید؟!

یک مشت ....... دور هم نشستید برای خودتون دستور می دید؟!

هیچ ..... نمی تونید بخورید همه ش بر می گرده تو کاسه تون!

( جاهای خالی را با هر فحشی که دوست دارید پر کنید )


ضمنا من فهمیدم چرا این قدر جوان ها تو شبکه های اجتماعی فحش می دهند!

من که اصلا فحش نمی دادم الان این قدر بد دهان شدم ببینید بقیه چرا این طورن!؟

چون که می آیند با حکومت مخالفت می کنند بعد کارشون به جایی نمی رسه حکومت هم غیر مستقیم یک کارهایی می کند ما را بد دهان می کند

ایضا این هم می رود توی پاچه یتان!؟


آخرش قشنگه!!!!

دوست دارم بنویسم

خیلی دوست دارم بنویسم اما نمی دانم در مورد چی!؟

شما اگر نوشتن من را دوست دارید موضوع بدید تا بنویسم

یادش بخیر یک زمانی زیاد آدم ها را جدی نمی گرفتم

اما خوردم از این موضوع

آدم هایی که اصلا فکرش را نمی کردم دمار از روزگارم در آوردن

حالا کوچک ترین حرف، کوچک ترین نگاه یا هر چیزی که مشکوکم کند بهمم می ریزد

دیگر نمی خواهم با آن آدم در ارتباط باشم

بله نمی دانم این دست گل کیست!

من یا آن ها که ما را تربیت کردند و هنوزم می خواهند کنترل کنند!؟

راستی چرا نمی گذارند با خیال راحت زندگی کنیم؟!

واقعا دردشان چیست؟!

اول جوونی بیمارمان کردند و جوونی مان را سوزادند!

دیگر چه می خواهید؟!