باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من و احساس

من که آدم بی احساسیم یعنی بلدم کنترلش کنم و خودم رو خونسرد نشون بدم!

البته در خودآگاه بی احساسم، در ناخودآگاه خیلی هم با احساسم و اون پشت برای خودش واکنش نشون میده اما من حسش نمی کنم!

می دونید من توی یه خانواده ای بودم که مامانم خیلی هیجانی بود و نمی تونست احساساتش رو کنترل کنه، از اون طرف بابام همه ش بهش سرکوفت می زد که تو چرا این طوری هستی و منم می خواستم منطقی باشم و مثل مامانم نباشم چون بابام جوری اعتماد به نفس داشت و حق به جانب بود که فکر می کردی حق با اونه و مامانم هم خیلی روی مخ بود، از طرف دیگه همبازی هام  پسر بودند و احساساتی بودن رو ضعف می دونستند منم که می خواستم ازشون کم نیارم طبق شیوه ی اونا عمل کردم، تازه وقتی دخترا بهم می گفتن بی احساس خوشمم میومد!

خلاصه که الان هم بی احساسم، هم بی عقل، خخخخخخخ، خیلی هم خوش می گذره، مشاورا خیلی تلاش کردند من به قلبم برسم ولی قلبم خودش نمی خواد، قایم شده، از من دلخوره، از همه ی دنیا دلخوره، میگه با من بد کردید، لیاقتم رو ندارید، البته اینو از روی بچگی نمیگه، قلب من دریاست، منتها دریای خونه، دلش می خواد تو خون خودش بغلطه، منم دیگه می زارم راحت باشه، کسی نمی تونه دردش رو دوا کنه، بیشتر خراب ترش می کنن!

با من چه کار دارید!

قلبم درد می کنه!

انگار یک دشنه بهش زدن!

انگار یکی سینه م رو شکافته و قلبم رو پاره کرده!؟

من چی کارتون کردم که با من این طوری می کنید؟!

اصلا چگونه این کارها را می کنید؟!

من که برای راضی نگه داشتن آدما همه کار کردم!؟

چرا فکر می کنید باید از جونم بگذرم اونم به خاطر شما!؟

به خاطر شمایی که اون قدر خودخواهید که اگر کسی باب میلتون نباشه دشنه فرو می کنید تو قلبش!؟

هیچکس شرایط من رو درک نمی کنه اما همه توقع دارن من درکشون کنم!؟

تا کی؟!

اصلا چرا؟!

چرا شما آدمید و بقیه آدم نیستند؟!

بقیه باید از حقشون بگذرند اما شما نه!؟

شما حق بقیه رو هم می خواید!؟ اینش جالبه!؟

من دیگه نمی تونم این درد رو تحمل کنم!؟

من میرم!؟ خداحافظ!؟


بعد نوشت: فکر کنم فشار خونم بالا رفته!؟

قلب من پاک نیست!

قلب من پاک نیست و من فقط دارم شر درست می کنم، برای همین این طوری میشه!؟ از هوش مصنوعی پرسیدم گناه چیه و چه چیزی گناه ها رو پاک می کنه جواب داد:


گناهان مختلفی وجود دارند که می‌توانند قلب را آلوده کنند، از جمله:

1- شرک: یعنی پرستش خدایان دیگر به جای خدای یگانه.

2- کفر: عدم ایمان به خداوند و پیامبران او.

3- حقارت نعمت‌های الهی: عدم شکرگزاری و توجه به نعمت‌هایی که خداوند به ما عطا کرده است.

4- حرام خوری و شرابخواری: مصرف مواد مخدر و الکل.

5- زنا و فساد جنسی: رفتارهای نامشروع و ناپسند در این زمینه.

6- سرقت و ظلم: گرفتن حقوق دیگران به طور ناحق و ظلم به آن‌ها.

7- دروغ و نیرنگ: بیان حقیقت به طور ناصحیح و تغییر حقایق به نفع خود.

8- حسد و تعصب: حسادت به دیگران به خاطر داشتن نعمت‌های بیشتر و تعصب به گروه‌های خاص.

9- خودبینی و تکبر: اغراق در خودبینی و فریب خود به خاطر داشتن صفت‌های برتر.

10- نافرمانی به خداوند: عدم اجرای دستورات الهی و تحریف آن‌ها برای منافع شخصی.


پاکسازی قلب از گناه به دو روش انجام می‌شود:

1- توبه: توبه به معنای بازگشت و پشیمانی از گناه است. برای توبه باید از گناه خود پشیمان شده، به خداوند توبه کرده و قصد داشته باشید دیگر این گناه را تکرار نکنید. همچنین باید جبران خسارت‌هایی که به دیگران وارد کرده‌اید را نیز انجام دهید.

2- عبادت: عبادت به معنای انجام اعمال خیر و نیکوکاری است که باعث پاکسازی قلب می‌شود. به عنوان مثال، نماز، صدقه، روزه، حج و زکات از جمله عبادات هستند که باعث پاکسازی قلب می‌شوند.

با انجام این دو روش و همچنین پایبندی به دستورات الهی و اجتناب از گناهان، قلب شما پاک و پر از نور خداوند خواهد شد.

من باز دلم خواست عاشق بشم!

امروز دلم خواست عاشق یک نفر بشم، خیلی وقته چشمم رو گرفته ولی آخه درد و رنج عاشقی خیلی هست، دیروز اتفاقا چند تا نوشته در مورد عاشقی خوندم، یکی اینکه اگر نمی تونید درد و رنج عاشقی رو تحمل کنید عاشق نشید، دومی اینکه عاشقی کردن یک کار ناامن هست و عقل و منطق سرش نمیشه، خیال نکنید عاشق که بشید همه چیز گل و بلبل میشه!؟

اما آخه وقتی یکی بهت ابراز علاقه می کنه و ازت خوشش میاد خیلی سخته جلوی خودت رو بگیری!؟ تازه یه نفرم هست مثلا نامزدیم اما اون اینجا نیست، منم به هیشکی نگفتم که اگه نشد ضایع نشم، دیشب براش شعر گفتم، خواستم دل به دلش بدم، خواستم اون مردم باشه، دیگه چشمم دنبال بقیه نره اما امروز صبح چشم باز کردم باز وسوسه شدم، رابطه ی من و ایشون عاشقانه نیست عاقلانه است و احساس ثبات می کنم باهاش اما اگه نشد چی؟! همین موقعیت های دیگه رو هم از دست میدم ولی خوب فکر می کنم به ریسکش میرزه چون که واقعا مرده، آرزوی خیلی هاست!؟


بعدنوشت: واقعا فکر کنم همه ی اینا امتحانه!؟ ای خدا با من چه می کنی!؟

من

با اتفاقات چند روز اخیر من فهمیدم هنوز در من اژدهای خشمگین و شیر سلطه جو وجود داره، دیروز به خواهرم حرفی زدم که بعد خودم فهمیدم من خودم را سانسور می کنم حتی از خودم، من دچار خودفریبی و دیگر فریبی هستم!؟

از بچگیم از حیواناتی مثل شیر و پلنگ و مار و خرس و اژدها و گربه و موش و مارمولک و هشت پا و ... بدم می آمد فقط خرگوش و اسب را دوست داشتم خودم را خرگوش می دانستم شاید چون بی آزار و باهوش بود و گویا با خشم و نفرت دیگر حیوانات درونم را از خودم راندم اما در زمان هایی این ها سر بر می آورند!

خرگوش باهوش و بی آزار شاید از طرف جامعه پذیرفته بود و نفس خودم را ارضا می کرد، بله خیلی نامحسوس من داشتم نفسم را ارضا می کردم و آنکه گفتم نفس به قلب راه ندارد اشتباه است امشب دیدم وقتی نفسم خشنود شد قلبم نیز واکنش نشان داد و محکم شد!؟

من فکر می کنم بهتر است دست از خلق خدا بردارم چون مثل خودم دیوانه یشان می کنم و بروم دامن خودم را بگیرم که بعد از این همه سال هنوز اول خطم و درونم پر است از جانور!؟

آن هایی که ما را بزرگ کردند باعث شدند این قدر خشم و نفرت از خود داشته باشیم و ما هم ساده بودیم فکر می کردیم حرف هایشان راست است و با نیت صادق حرف می زنند در صورتیکه یا خودشان دچار خودفریبی بودند یا نقشه ها برای ما داشته اند!؟

من از شما عذر می خواهم با ادعای دانش آمدم اما دردی به دردهایتان اضافه کردم البته می دانم عذرخواهی من جبران زخم هایی که زدم را نمی کند اما خودم زخمی بودم و زخم هایم هم آلوده بود و آلودگیش دامن شما را هم گرفت!؟ شرمنده!؟ من نمی دانم باید چه کار کنم تا مرا ببخشید، هر چند که باز آزارتان خواهم داد، این آزار دادن به خاطر این است که آزار دیدم، دست خودم نیست می زند بیرون!؟

بهتر است بیشتر از این خودافشایی نکنم چون به ضررم تمام می شود، شما هم این کار را پیش هر کسی نکنید من که می بینید آب از سرم گذشته است!؟

از خودم بدم می آید اما چاره ای نیست باید با این خود زندگی کنم و دوستش بدارم آن هم تمام ابعادش را، خودم باید روی زخم هایم مرهم بگذارم فکر می کنم دیگر فهمیده ام چگونه!؟ هر وقت مداوا شدم در خدمت شما هستم!؟