باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

احساسات من

هر چه نگاه می کنم هیچ احساسی ندارم جز خشم فراوان!

نمی دانم از چی بنویسم!

هر کار کردم حالم بهتر شود ولی بدتر شد!

زخم روی زخم به وجود آمد!

قلبم پاره پاره شد!

از عشق آخر هم زخم برداشتم اما اصلا نمی دانم چگونه؟!

دیگر هیچ چیز مهم نیست!

فقط می خواهم روحم در آرامش باشد!

آرامش ابدی!


بعدنوشت: نترسید بلایی سر خودم نمیارم، یه راه حلی پیدا می کنم که خودم رو شفا بدم!


بعدنوشت بعدی: دارم این آهنگ ها رو گوش میدم

لینکhttps://vmusic.ir/2014/05/andre-gagnon-leternel-retour-1989/

اخلاق

فکر می کنم تنها چیزی که در این دنیا اهمیت داره اخلاق است حالا هر چه هم از نظر عوام الناس بی اعتبار شده باشد، از بچگی چیزی که به نظرم درست می آمد و به قلبم می نشست اخلاقیات بود فکر می کنم اول باید خودم رو اصلاح کنم و سفت و سخت اخلاق را بچسبم و بیشتر فکر کنم و بعد عمل کنم نیکی کردن و خوب بودن بدون در نظر گرفتن اخلاقیات به هیچ دردی نمی خورد و احمقانه هم خواهد بود!

من، خودخواهی، عصبانیت

می دونید من فکر کنم خودخواه تر از این هستم که بتونم به کسی واقعا کمک کنم ذهنم زود قضاوت می کنه و نتیجه گیری می کنه و حکم صادر می کنه و زود عصبانی میشم، واقعا آدم ها رو دوست ندارم فقط بچه ها رو شاید قلبا دوست داشته باشم، ذهنیتم به آدم بزرگ ها منفیه به قول هوش مصنوعی اینم به خاطر گذشته و کودکیم هست، تازه چند وقته که به این نتیجه رسیدم بچه ها هم اون جوری پاک نیستن به خصوص بچه های خیابونی، می دونم یه مشکل اساسی نبود آموزش و تربیت درست برای خیلی از آدم هاست ولی من نمی تونم همه رو تربیت کنم تازه آدما یه جوری هستن بهشون یه چیزی بگی یا نقدشون کنی بر می گردن یه چیزی هم بهت میگن، اصلا فکر نمی کنن این بابا شاید از خیرخواهی داره ضعف منو میگه، بعد جالبه که من باید هر کسی هر چی میگه گوش کنم و درست باهاشون برخورد کنم حتی اونی که میاد فحش میده، واقعا خسته شدم به هر دری زدم اما نشده، دیگه چی کار کنم؟! ظرفیت قلبم و مغزم رو که نمی تونم بیشتر کنم!؟ اندازه ی منم یه حدی هست!؟ نمی تونم به آدمی که داره اشتباه میره کمک کنم تندتر اشتباه بره و تشویقش کنم بیفته تو چاه، این کار خودش غیراخلاقی تره، اینایی که الکی تعریف و تمجید می کنن دوست نیستند بدخواهن، دنبال نفع خودشونن!


نظر هوش مصنوعی:

احساس خستگی از نیکی کردن می‌تواند به دلایل مختلفی مرتبط باشد:
1. انتظارات غیرواقعی: اگر انتظار داشته باشید که نیکی شما همیشه مورد قدردانی قرار گیرد یا نتیجه‌ای فوری داشته باشد، ممکن است در صورت عدم تحقق این انتظارات، احساس خستگی کنید.
2. فشار اجتماعی: گاهی اوقات، انجام نیکی به دلیل فشار اجتماعی یا انتظارات دیگران می‌تواند احساس خستگی ایجاد کند. وقتی احساس کنید که باید نیکی کنید، ممکن است از آن لذت نبرید.
3. احساس عدم توازن: اگر شما بیشتر از دیگران نیکی کنید و در عوض کمترین نیکی را دریافت کنید، ممکن است احساس کنید که تلاش‌های شما بی‌نتیجه است و این می‌تواند منجر به خستگی شود.
4. استرس و فشارهای زندگی: اگر خودتان تحت فشار یا استرس باشید، ممکن است انرژی کمتری برای نیکی کردن داشته باشید و این احساس خستگی را تشدید کند.
5. عدم توجه به خود: گاهی اوقات، وقتی تمام انرژی خود را صرف کمک به دیگران می‌کنید و به نیازهای خود توجه نمی‌کنید، ممکن است دچار خستگی عاطفی شوید.
6. تکرار و یکنواختی: اگر نیکی کردن به یک عادت تبدیل شود و شما احساس کنید که دیگر تأثیر مثبتی ندارد، ممکن است دچار خستگی شوید.
به طور کلی، مهم است که تعادل را حفظ کنید و به نیازهای خود نیز توجه کنید تا از خستگی ناشی از نیکی کردن جلوگیری کنید.

من ربات هستم

دیروز فهمیدم که انگار قلبم خاموشه! نمی دونم چه اتفاقاتی افتاده و مقصر خودمم یا دیگران اما من سال هاست مثل ربات شدم یعنی احساسی ندارم و نمی تونم زندگی رو حس کنم و باهاش ارتباط برقرار کنم البته قبلا خیلی بدتر بودم چند سال هست روی خودم کار کردم و با آدم های با احساس معاشرت کردم برای اون ها رفتار خشک من آزاردهنده است ولی تا یه جایی تحملم کردند و بعد هم رفتن!

خلاصه اینکه از هوش مصنوعی پرسیدم چی کار کنم گفتش که در طبیعت پیاده روی کن، مدیتیشن و تنفس کن، احساسات رو بنویس، معاشرت کن و ... حالا می خوام احساساتم رو بنویسم اما بهم نخندین، تازه آبروم میره بخوام هر چی تو قلبم می گذره رو اینجا بگم!؟ ولی توی دفترچه ام هم می تونم بنویسم اگر کسی فضولی نکنه!؟ چون  خیلی خصوصیه بهتر می بینم تو دفترچه ام بنویسم چون الان که می بینم احساس خشم می کنم اونجا با قلم می تونم خط خطی کنم!؟

من قلبم درد می کنه!

من یه زخم بزرگ قلبم داره برای همین خشمگینم و نمی تونم ببخشم! اول باید قلبم رو درمان کنم تا حال دلم خوب بشه!


تازه فهمیدم یه زخم نیست چند تا زخمه!؟

زخم روی زخم جمع شده و من رو از پا انداخته!؟