باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

روزنوشت سیاسی

امروز رسما هیچ کار نکردم فقط مشاهده کردم!

**********

الان رفتم اینستاگرام خبری نیست، جو عادیه!

فقط تعدادی جوک سیاسی هست!

**********

تو کانال تلگرام خبر فوری عضو شدم!

نه واسه خبرا، واسه خوندن کامنت مردم رو خبرا!

خیلی باحاله!

تقریبا واقعا دوقطبیه!

یه عده هم مثل من حتما فقط خواننده اند و ساکتند!

هم تفریحه هم تحقیق!

جنگیدن

جنگیدن فقط مبارزه با اسلحه نیست، 

جنگیدن فقط شعار دادن و ریختن تو خیابان نیست، 

جنگیدن میشه مطالعه باشه، 

جنگیدن میشه مقاومت و خرد نشدن در مقابل کسی که می خواد خردت کنه باشه، 

جنگیدن میشه روز به روز خودتو قوی کردن باشه، 

جنگیدن میشه پیدا کردن معنا برای زندگی باشه، 

جنگیدن میشه امید به خدا باشه، 

جنگیدن میشه حفظ ارزش ها باشه،

جنگیدن میشه اخلاقی بودن باشه وقتی همه فکر منفعت خودشونن،

جنگیدن میشه یاری رساندن به دیگران باشه،

جنگیدن میشه صبر باشه یه صبر سازنده،

جنگیدن میشه .....

من خیلی فکر کردم...

من خیلی فکر کردم زمان شاه ایران قدرتمندترین کشور منطقه بود اما انقلاب که شد اتفاقاتی افتاد که کشور ضعیف شد بعدم جنگ شد و هزاران نفر کشته شدند کلی ضرر اقتصادی کشور دید، عقب موندیم از کشورهای دیگه ی منطقه!

الان کشور یه قدرت نسبی داره، این قدر قدرتمند هست که آمریکا حاضر نیست بیاد بجنگه و می خواد یه طوری کنار بیاد، اگر ما انقلاب کنیم باز کشور ضعیف بشه و حتی تجزیه بشه یا مثلا طالبان با اون تجهیزات آمریکایی و رفتارش بیاد به ایران حمله کنه، خیلی اوضاع بد میشه!

شاید بگید من ترسو هستم یا زیاد محتاطم یا دارم جنبه ی بد داستان رو می بینم ولی حفظ جان آدم ها مهم تر از مجازات چند تا آخوند و سپاهی هست، چه بخوایم چه نخوایم اینا سنشون زیاده کم کم عمرشون سر میاد با کارهایی هم که کردند احتمالا مریضی های بدی بگیرند و فوت کنند، راه اصلاح کشورم انقلاب نیست تدریجی است پس مجبوریم صبر کنیم می دونم گفتن اینکه شرایط بد رو تحمل کنیم آسونه اما خیلی از مردم در فشار اقتصادی هستند و باید فکری کرد، البته خود مردم به خودشون کمک می کنند اما تا اقتصاد سامان نگیره و تورم باشه چیزی عوض نمیشه متاسفانه یه عده می خوان که شرایط این طوری باشه، پس باید فکر کرد یه راه جدید اختراع کرد تا از بن بست دربیایم!

این نظر فعلی منه!

عقل و وجدان

آیا می دانید فرمانبرداری بی چون و چرا از یک شخص یا یک ایدئولوژی توهین به خود ماست؟! این کار یعنی من عملا اعتراف می کنم از عقل و هوش کافی برخوردار نیستم و یک نفر باید به من بگوید چه کار کنم، چه چیز خوب است و چه چیز بد!؟

البته من می دانم اکثریت جامعه ی ایران دوست دارند عقلانی فکر کند و عمل کند و این تنها با معاشرت با افراد صاحب عقلانیت و مطالعه بدست می آید!؟

یک موضوع دیگر که خیلی اهمیت دارد و مردمی که دوست دارند مترقی باشند از آن غافلند این است که چرا من به حرف حساب یک نفر گوش فرا می دهم اما به حرف حساب وجدان خودم گوش نمی کنم؟! می دانید گوش نکردن به وجدان خود هم توهین به خود و شعور خود و روح و روان خود است؟! با خود روراست بودن از نعمت هاییست که برای انسان آرامش به ارمغان می آورد!

روند تغییر پایدار تدریجیست

برنامه ی صفحه ی 2 این هفته ی بی بی سی فارسی رو ببینید، اولا می گفت برای انقلاب تشکیلات سازمان یافته نیاز هست دوما هم برداشت من این بود که می گفت تغییر پایدار در یک جامعه روند تدریجی دارد و من با این حرفاشون موافق هستم!

یک شبه نمی شود حجاب را اختیاری کرد تبعات دارد، یک شبه نمی شود دموکراسی در یک کشور برقرار کرد، یک شبه نمی شود نیروهای طرفدار یک جناح، طرفدار جناح مخالف بشوند و ...

یک گفتگو هم از آقای دکتر مجید حسینی روی کانال دیدار نیوز دیدم، می گفت این زن زندگی آزادی برای اقشار بالای جامعه است تبعیض در اقشار پایین همان طور ادامه دارد و شما نمی دانید چه اتفاقاتی برای دخترهای طبقات پایین جامعه می افتد، اگر می توانید حق آن ها را بدهید!

یک چیزی که گفت که واقعا مایوس کننده بود گفت رای اکثریت را می شود با پول بدست آورد و کلا اکثریت به نفع اقلیت هیچ گاه رای نمی دهند، خوب سوالی که پیش می آید این است که پس وجدان جمعی چه می شود؟! بله در جامعه ای مثل ما که وجدان اکثر افراد خواب است پول حرف اول را می زند اما در یک جامعه ی اخلاقی و انسانی این وجدان است که رای اکثریت است!

شاید باز من دارم آرمانی فکر می کنم و اینکه یک استاد دانشگاه بعد از کلی فعالیت اجتماعی و سیاسی به این نقطه رسیده است که می گوید حق را بده اگر چه اکثریت با آن مخالف باشند که باز می شود استبداد، خیلی مایوس کننده است و آدم از همین حرف ها می فهمد که چرا استبداد در جامعه ی ما باززایی می شود!

خلاصه که نمی دانم سیستم فرهنگی ما خاورمیانه ای ها چگونه است که حاضریم فرمانبردار یک نفر باشیم اما حاضر نیستیم با مخالفمان حرف بزنیم و به تفاهم برسیم یا حداقل به توافق برسیم!