روی اینتستاگرام کسایی که من فالوشون دارم اکثرا حالشون خوب نیست حتی اون که هر روز مدیتیشن می کنه و می خواد به بقیه انگیزه بده چندان شاد و سرزنده نیست بگذریم که یه عده شوآف می کنن و همه چیز رو خوب نشون میدن و شادی ها و خوشی هاشون رو می ذارن که گفتم شوآفه و اون ها هم حالشون خوب نیست،!
امروز با خودم فکر کردم شاید حال من از همه بهتره و خودم خبر ندارم اتفاقی که امروز افتاد یا بهتر بگم نیفتاد اون حالت کسلی و ملولی بود که من فکر می کردم به خاطر گناه میاد سراغم یعنی اوشو هم یه بار به یکی از مراجعه کننده هاش گفته بود که از گناهه اما من دیشب با خاله م دعوا کردم باید این اتفاق میفتاد اما خیلی سرزنده ام اتفاقا فقط خیلی امروز گرسته ام و تاثیر داروهای لاغری یک دفعه چند روزه رفته و من امتحان کردم عناب می خوردم جلو اشتهام رو می گرفت اما امروز نگرفت و از دیروزم عرق رازیانه رو شروع کردم که هم استروژن داره هم کلی ویتامین و هم واسه لاغری خوبه دیروز بدنم خیلی بعد از اینکه خوردمش بازم می خواست و چند بار با فاصله خوردم اما امروز فقط یک لیوان خوردم البته ته لیوان یه کم عرق ریختم و بقیه ش رو آب ریختم و خوردم به هر حال شکلات خوردم و شیر و گروسان و گرستنگیم برطرف شد! باید هی برم دکتر تا این مشکل من که ده ساله برام پیش اومده برطرف بشه وگرنه از چاقی بیماری های دیگه می گیرم!
داشتم از حال آدم ها می گفتم هر روز ویدئو میاد از آدم هایی که دارن اعتراض می کنن و دیروز یه برنامه اتفاقی یه تیکه شو دیدم می گفت ما باید خشممون رو به روش سالم ابراز کنیم مثلا آقاهه چون خشم داشته رفته بود وکیل حقوق بشر شده بود که با فعالیت در این حوزه خودش رو تسکین بده منم اتفاقا چند روز پیش به مامانم گفتم خیریه های فامیلا نمیشه من برم به عنوان کمک؟۱ گفت می پرسم تو فامیل مامانم چند تا دخترای فامیل های دورترمون هستن هم سن و سال منند اتفاقا هر وقت مامانم رو می بینن احوالم رو می پرسند بچه بودیم با هم بازی می کردیم ولی دیگه خیلی فاصله بینمون افتاد اصلا به نظرم تو فاز هم نیستیم ولی مامانم میگه با اونا برم دوست شم و رفت و آمد کنم شاید تستش کردم!
خلاصه که رفت و آمد با آدم های درست و حسابی و مهربون از هر تراپی و مدیتیشنی بهتره منتها من می گم یه اخلاق بدی دارم اولش رابطه ام خوبه اما بعد که آدم ها رو می شناسم و اخلاق های بدشون می بینم از چشمم میفتن اتوماتیک ازشون فاصله می گیرم الان که خیلی بدببنیم هم بیشتر شده فکر می کنم همه ی آدم ها ِغرض دارن!
بعدنوشت: امروز یه مقاله خوندم اینکه همه ش گرسنه ام می تونه از استرس باشه و دلیل جسمی نداشته باشه، واقعا نباید اخبار ببینم و به سیاست فکر کنم فقط هیجانیم می کنه!
بعدنوشت بعدی: الان که ساعت تقریبا 4 و نیم بعد از ظهر هست اون حس غم و در خودفرورفتگی و بی حوصلگی یک دفعه سراغم اومد!
دوست خیالیم باهام قهر کرده!
چون که دوست داره همه ش حواسم بهش باشه و وقتم رو با اون بگذرونم اما من کارهای دیگه می کنم!
امروز صبح زود بیدار شدم که برم طبیعت!
اما سال بابابزرگم بود مامانم رفت حرم و من ماندم خونه!
***********
من نمی دونم چرا این قدر حساس شدم!
هر چی می خوام خودمو بزنم به بی خیالی نمیشه!
روسیه یه بیمارستان کودکان رو در اوکراین زده!؟
غزه ای ها هم که آش و لاشن بنده های خدا!
از این سر شهر هی باراشون رو جمع می کنن میرن اون سر شهر که در امان باشند!؟
اصلا تصورش که جای اونا باشی دیوانه کننده ست!؟
منم که درگیر فکرای خودمم!
ایرانیا هر کی درگیر یه چیزی هست!
یکی معیشت، یکی مذهب، یکی سیاست، یکی افسردگی، یکی تنهایی، یکی طلاق، یکی ازدواج و ...
منم نمی تونم ببخشم!
تازه فهمیدم قضیه فقط ناراحتی و دلخوری و کینه و انتقام نیست!؟
حس رقابت و حسادت و نفرت و دهن کجی و خرد کردن و خیلی چیزهای دیگه هم هست!؟
اینا همه ش از نفس میاد و نباید بهشون عمل کنم چون نفس رو قوی تر می کنه و من رو بیشتر در گناه فرو می بره!
در واقع دیو درونه!
واقعا دیدمش شاخ داره، دندون تیز داره ، دستای دراز داره!
تازه یکی نیست چند تا دیو دارم!؟
تازه دیو بقیه رو هم اگر قوی باشه می تونم ببینم!؟
خیلی ناامید کننده ست!
آدم هایی که درست و حسابین دیو های حسابی دارن!
واقعا انسان چیست؟!
به چیش باید اعتماد کرد؟!
اصلا دیگه نمی تونم به آدم ها نزدیک بشم!؟
یک ساعته بیدار شدم و صبحونه خوردم و شبکه های اجتماعی رو چک کردم و اخبار دیدم و نتیجه ی انتخابات رو شنیدم اما حالا هیچ کار ندارم انجام بدم!
هر روز من همینه و ولو میشم یه گوشه و چرت می زنم گاهی فکرم می کنم اما از همه بیشتر دچار ملالم!
امروز توی یکی از وبلاگ ها خوندم این روزها اکثر آدم ها دچار ملال هستند خوشحال شدم دیدم تنها نیستم!
نمی دونم الان چرا این قدر خوابم گرفته؟! ولی خوابم نمیبره فقط چشمام رو می بندم تا مغزم آروم بگیره، مغز بیش فعال من در حال اور شدنه!؟
بعدنوشت: قهوه خوردم خوابم پرید!
امروز روز عیده و من عیدتون رو تبریک می گم اما فکر نمی کنم اکثر مردم خوشحال باشند چون که خارجی ها می خوان مکانیزم ماشه رو فعال کنن و تحریم ها بیشتر بشه و مردم فقیرتر بشن!
منم اعصابم خرده چون زورم به خودم نمی رسه از وقتی مریض شدم اراده ام ضعیف شده من خیلی با اراده بودم اما الان خیلی شلم و نمی دونم چه جوری حالم خوب میشه هیچ دکتری نفهمیده چمه فقط من حال بیماری دارم !
چند سالم هست زمین خوردم اما هیچکس دستم رو نگرفت حتی مشاورا که رفتم و کلی پول دادم کمکم نکردن و حالا من از این همه بی مهری آدم ها ناراحتم، منم دلم می خواد بی مهر بشم چطور هیجکس دست من رو نگرفت چرا من باید دست دیگران بگیرم؟!
خلاصه که میگم دنیا با من لجه امروز به جای اینکه حال خوش داشته باشم غمگینم و اعصابم خرده! شاید بزنم بیرون!
بعدنوشت: نمی دونم این وبلاگ چی داره که تا روش می نویسم حالم دگرگون میشه! اعصابم بهتر شد فکر می کنم خودم زندگی رو به خودم تلخ می کنم با بی صبری هام!
بعدنوشت بعدی: اعصابم دوباره بهم ریخت بستنی هم خوردم بهتر نشدم!؟
میگن اگر به یه آدم توهین کنی چون روح خدایی داره انگار به خدا توهین کردی چه برسه به آزار و بدی اما من نمی فهمم خود خدا تو قرآن بهشون توهین می کنه با یه لحن انتقام جویانه ای ( البته ترجمه ش این طوریه ) در مورد بعضی آدم ها حرف می زنه، من که نمی فهمم اینا چه جوری با هم جمع میشه!
توی کانال های روانشناسی همه ش میگن زخم خورده است که زخم میزنه اما انگار یادشون نیست آدم ها چیزهایی دارن مثل بی رحمی و بدجنسی و ... خیلی وقت ها از عمد دیگران را می آزارارند می خوان که به یک نفر آسیب بزنند خوب این کجاش روح خدایی داره!
حالا میگن یک چنین آدمی فراموش کرده روح خدایی داره تو باید یادش بیاری که از کجا اومده تا این کارها را نکنه اما واقعا این کار یه شفقت بزرگ می خواد که واقعا عصبانی نشی واقعا دلت نخواد کسی بره جهنم اما ما منتظریم اون دنیا بشه و همه ی اونایی که بهمون بدی کردن تو جهنم ببینیم!
والا من مونده ام دیگه نمی دونم چه کار کنم گاهی میگم من همینم محدودیت های خودم رو دارم از یه حدی بیشتر نمی تونم خوب باشم اما بعد وسوسه میشم میگم چطور فلانی تونسته تو چرا نتونی؟!