امروز صبح که بیدار شدم خیلی خوب بودم اما نمی دونم چم شد!؟ بعد از نوشتن مطلب قبلی رفتم پای تلویزیون اونم ماهواره، واقعا اعصابم خورد شد!؟ یکی نیست بگه مجبوری؟!
دیروز هم دوش گرفتم، هم راه رفتم، هم شکلات خوردم دیگه حوصله ندارم با این چیزا مودم رو بیارم بالا؟! پریودم هستم!؟
دو دست ماشین لباسشویی لباس شست و پهنشون کردم، الانم ولو شدم رو تخت، اعصاب ندارم آهنگ گوش کنم یه چیزی هم فهمیدم خواننده ها و آهنگ ها جدیدا موردی پیدا نکردند چون آهنگ های چند سال پیشم دیدم دیگه ازشون خوشم نمیاد!؟
دلم می خواد بخوابم ولی خوابم نمیبره!؟
بیرون صدای بوق و ماشین ها میاد، همه در تلاش و تکاپو هستند فقط منم که زندگیم این طوره!؟
نمی دونم چی شده مد شده که تو آهنگ های جدید همه معشوقه ها، عاشق ها رو ترک کردند!؟
همه ی خواننده ها شب ها بیدارند و معشوقشون خوابه، اینا هم غصه می خورند، رنج و درد می کشند!؟
خانم های عزیز چی شده یهو همه تون با هم دوست پسراتون رو ول کردید؟! شرایط جامعه بده، غمه، بی پولیه، جنگه، نذارید برید!؟
دیشب یا بهتره بگم دم صبحی نمی دونم چه خوابی داشتم می دیدم که با حال بد بیدار شدم اعصابم بهم ریخته است کابوسه هم یادم نیست شب قبلشم یه خواب پر استرس و اضطراب دیدم!
مثل معتادها هی چای خوردم آبم زیاد خوردم ولی بهتر نشدم اومدم آهنگ های یانی رو گذاشتم سه دست حکم با نرم افزار بازی کردم فقط یه دست بردم ولی همونم خوب بود حالم عوض شد البته نه کاملا، این ترفند رو در دوران نوجوانی از خاله م یاد گرفتم ورق بازی و آهنگ باعث میشه حالت بهتر بشه وگرنه که تا الان معتاد شده بودم یا الکلی یا سیگاری!
جالبیش اینجاست دیشب گیل پیشی برام یه اینفوگرافی در مورد سردرد فرستاده بود، از کجا می دونستی من امروز دچارش میشم!؟
بعد نوشت: ناخن هامو گرفتم با آهنگ یانی یه دوش گرفتم بهتر شدم!
امروز یکی دیگه از صوت های روانشناسی و رشد فردیت رو گوش کردم میگه که شما باید ایگوی جدید بسازید و ایگوی قدیمیت رو بندازید دور! این حرفش با اون حرفش که نوشته قبلی بود فرق داشت!
بعد میگه شما باید از کنترل خانواده خارج بشید و وابستگی عاطفیتون به شخص دیگه قطع کنید و از نظر روانی مستقل بشید!
از نظر زندگی مالی که همه می دونیم باید مستقل بشیم ولی میگه انرژی های درونتون زمانی آزاد میشه که از نظر روحی و روانی هم مستقل بشید و با انرژی روانی خودتون زندگی کنید!
من که اصلا انرژی روانی خوبی ندارم یه موقع هایی که خیلی کم میارم آهنگ گوش میدم تا از انرژی خواننده و آهنگساز دوباره شارژ بشم یا شعر می خونم که همون کار رو می کنه!
یا خودم می دونم به انرژی روانی مادرم وابسته ام جدیدا البته سعی کردم بهش تکیه نکنم اما اون خیلی قوی هست کلا اتکاش به خودشه درسته که خیلی ایراد ازش می گیرم اما از این لحاظ خیلی از من بهتره!
من همیشه خموده و گوشه نشینم، میرم تو لاک خودم فکر نمی کنم کسی بتونه بهم تکیه کنم زیر بار خودم موندم!؟
واقعا حال آدم چه یکباره دگرگون می شود!
ناهار خوردم یک مرتبه حالم دگرگون شد!
الان حال خوشی دارم!
واقعا به غذاست؟!
منتها مدام فراموش می کنم وقتی حالم بد است بگویم می گذرد!
باید صبر و تحمل کنم این قدر بی طاقت!؟
شاید بخوابم!
شایدم آهنگ گوش کنم!
هنوز استراحت لازم دارم!
بیشتر خستگی هایم در رفته اما کمی تا قسمتی باقیست!
این هایی که غذای خوب و سالم نمی خورند پس چه می شوند؟؟!!