باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

قلبم پر میشه!

دیشب یه خوابی دیدم، فکر کنم خدا برام خط و نشون کشید!؟

امتحانم کردم وقتی میام سمت شما قلبم پر میشه ولی وقتی دور میشم ، مثل چند روز قلب، قلبم خالی میشه!؟

فکر کنم داستان من و رستم با هم فرق داره!؟

من باید این دفعه عاشق بشم!؟

شاید شما عاشق واقعی هستی!؟

من که دوستت دارم فقط می ترسم!؟

بهت گفته بودم تمام خانواده ت هم برام آشنان!؟

انگار می شناسممشون!؟

خانواده ی خودمم!؟

همه ش هوا و هوسه!

من فهمیدم چیزی که به اسم عشق رمانتیک به ما گفتن همه ش هوا و هوسه!؟

تو مثلث عشق هم که از نظر روانشناسی انواع عشق ها رو میگه یه راسش هوسه!؟

برای همین یه روز عاشقیم یه روز فارغ!؟

یه روز پر شوریم یه روز هیچ حسی نداریم!؟

عمرم رفت سر یه چیز پوچ!؟

شما هم عمرتون رو نذارید!؟

عشق اسمش قشنگه همه ش دردسره!؟

اگه خدا کمک کنه و نجات پیدا کنید وگرنه زندگیتو می بازی!؟

می دونید خاصیت هوس همینه که یا میل زیاد داری یا میل نداری!؟

پس اسمش رو نذاریم عشق، توهین به عشقه!؟

یه عده هم هستند که از ما بدترند جاذبه ی جنسی رو میگیرند عشق!؟

باز ما قلبمون تاپ تاپ می کرد، تو چشمای طرف روحشو میدیدیم!؟

می خواهم شعر بگویم!

می خواهم شعر بگویم!
برای این عصر جمعه ی دلگرفته!
راستی هیچ وقت عصر جمعه دلم نمی گرفت!
اما امروز فرق دارد!
شاید دل یک ملت گرفته است!
دوای دل گرفته چیست؟!
یک باغ سبز پر از گل قرمز و زرد دل گرفته را باز می کند!
پس برویم به باغ!
به باغ آرزوها!
مثل بچگی ها!
بچگی را حس کنیم!
در آسمانش پرواز کنیم!
در باغ سبز آرزوها بدویم!
گل های زیبای قرمز و زرد را ببوییم!
نگاه کنید یک گل سفید هم آنجاست برویم!
آخ چه کیفی می دهد تابستان!

یادمه وقتی دانشجو بودم!

یادمه وقتی دانشجو بودم از لحاظ روحی خیلی بهم ریخته بودم، دبیرستان محیط خوبی نداشت و کنکورم هم خراب شده بود، بیشتر ناراحت بودم که تصویرم در ذهن بقیه خراب شده بود، الان که فکرشو می کنم می بینم چه احمقانه، به درک که بقیه در موردت چی فکر می کنند اما اون موقع برام مهم بود!

زد و عاشق شدم، طرفم هم استادم بود، سال دوم بودم، چند ماهی حال خیلی خوشی داشتم اما بعد نظرم عوض شد، یعنی کلا من تو عشق این طوری هستم که یه دلم میگه برم یه دلم میگه نرم، از اولشم اعتماد به مردا نداشتم، دروغگوهای خوبیند!

خلاصه که از عشق همیشه فقط چند ماه نصیبم شده، بعدش خشم و انکار، یادمه بعد اون چند ماه حتی برای خودم انکار می کردم که عاشقش شدم، همونم چند سال بعد مریضم کرد!

آره دیگه من قبول کردم همیشه باید یه جورایی افسرده خو باشم از اول بچگیم این طور بودم، نوجوونیم بیشتر شد، تو جوونی تشدید شد و آخرش کارم به دکتر روانپزشک و دارو کشید!

خوبه من راضیم، بهتر از بی غم بودنه! تنهایی و افسردگی آدم رو بزرگ و قوی می کنه! اصلا هم دوست ندارم عین بقیه زندگی کنم، از اول هم دوست نداشتم، این افسردگی تقاص همین متفاوت بودنه!

بیا آسمانم!

بیا آسمانم به عمق آسمان برویم!

دور ستاره ها بگردیم!

به ملاقات سیاره ها برویم!

در وجود خورشید بسوزیم!

بیا خورشید بشویم!

چطورست؟!

خوشت می آید؟!

بیا به دل کوه برویم!

به درون غارهای تاریک برویم!

به قله ها صعود کنیم!

با فراز و نشیب کوه برقصیم!

در دل کوه ندا کنیم!

کوه جوابمان را بدهد!

به زیر زمین برویم!

به پیش یخچال ها برویم!

به گردنه ها!

چطور است رود را از سرچشمه بگیریم و دل به دریا بسپاریم؟!

دوست داری؟!

بیا بیا برویم!

اینجا نمان!؟