رفتم پای تلویزیون!
بی بی سی فارسی، فیلم لیلای مهرجویی رو نشون داد!
فیلم که داغون کننده بود!
زن هایی که به زن های دیگه رحم نمی کنند!
بعدش مصاحبه با آقای مهرجویی بود!
باورم نمیشد سرانجامش چی شد!
بعد اخبار شروع شد که نگاه نکردم!
نمی دونم چرا حالم بهتر شد!
***********
بعد ظهری رفتم حموم!
زیر دوش نشستم کف حموم!
اونجا هم فکر و خیال کردم!
گریه مم گرفت!
دلم می خواست همون جور کف حموم بخوابم!
به زور خودم رو شستم و اومدم بیرون!
کلی آب حروم کردم!
ولی فدای سرم!
چقدر مراعات همه چی و همه کس رو بکنیم!
دیگه ازین به بعد یه آدم دیگه م!
می خوام برم موهامو از ته بزنم!
************
امشب نون و ماست چکیده خوردم!
غذا داریم اما میلم به غذای سنگین نمیره!
یه خوشحالی خاصی دارم!
نمی دونم چرا!؟
***********
رفتم اینستاگرام نوشته بود:
عزیز من!
در زندگی، آدمها و اتفاقات بسیاری
تو را ناراحت خواهند کرد،
لااقل تو با خودت
مهربان باش.
انگار زندگی همینه!
آزار دیدن!
باید بپذیرمش!
چند دقیقه پیش داشتم شبکه ماهواره ای کلمه رو می دیدم، اولش داشت در مورد این صحبت می کرد که آتئیست های غربی میگن اسلام جنگ آفرینه، استدلال می کرد که قبل از ادیان ابراهیمی هم جنگ بوده و بزرگترین جنگ های تاریخ رو در اروپا و جهان، ایدئولوژی های غربی به وجود آورده، می گفت اسلام میگه تا جای ممکن کار به جنگ نکشه و اگر کشید براش اصول عادلانه تعریف کرده و از این حرف ها!
چند تا کلیپ دیگه هم گذاشت که اینجا نمی تونم بگم سیاسی بود در مورد ایران، ولی الان یه آن به خودم اومدم و واقعا فهمیدم نزاع و تقابل واقعا بسه، این دنیا رو این چیزا نجات نمیده، به اندازه ی کافی همه بر طبل جنگ می کوبند واقعا باید یه رویه ی دیگر اختراع کرد تا جلوی این همه تقابل گرفته بشه، تقابل خوبه، ضدها باعث رشد هم میشند اما نه این طوری که الان هست، بعدم دیگه دنیا یکپارچه شده و چندفرهنگی همه جا دیده میشه، مردم دنیا با سوادند و خودشون خوب و بد رو تشخیص می دهند، الان خیلی قشنگ تو کشورهای غربی برای غیرنظامی های فلسطین تظاهرات میشه، این یعنی اکثر مردم دنیا می فهمند درست و نادرست چیه!
منم باید بیشتر خودم رو بشناسم و دست از جنگ و جدال بردارم حتی به شوخی، حتی بین زن و مرد باید یه رابطه ی عاطفی باشه نه یک تقابل، یه سری قلبم داشت باز می شدا این جنگ غزه رخ داد همه چیزم بهم ریخت دوباره باید روحیه م رو نرم کنم که قلبم باز بشه!
متاسفانه یک خبر جدید اومده، حتما می دونید دختر خانمی در مترو تهران غش کرده و سرش خورده به لبه ی سکو، واقعا مور مورم میشه اما شبکه های ماهواره ای باز چیزای دیگه میگن که تو آدم حس های بد تولید می کنه، من الان در این وضعم، با اینکه فیلم دوربین مدار بسته اومده و تقریبا همین رو نشون میده اما خوب من آدم شکاک و بدبینی هستم و حکومت هم دروغ زیاد گفته، دیگه بهش اعتمادی نیست!
حالم از دیروز خوب بودا، باز بی حوصله شدم، دور تلویزیون رو باید خط بکشم، اخبارا که همه مغرضانه، آهنگا که افتضاح، سریال ها همه در پیتی، باید می زدم از خونه بیرون، بیرونم حرف سر اینه که خبری نیست!
واسه یه نفرم ناراحتم، دوست ندارم به خاطر من تو عذاب باشه، فکر می کنم حال روحیش خوب نیست، من این وضع رو تجربه کردم می دونم چی میکشه ولی از طرفی نمی دونم چه کار کنم، من دیگه حسی بهش ندارم!؟
اینم داره دیوونه ام می کنه، حتی دیگه اون 5 اصل ریکی هم درست جواب نمیده!؟
یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستانِ پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاه هایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار می آیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشید. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.
#برتراند_راسل
من که واقعا از طرفدارای نظام حوصله م سرمیره و دیوونه می دونمشون تو ماهواره هم دنبال دروغ هاشون می گردم!
جلسات تعلیمی مسیحیت که می رفتم این قدر حرص می خوردم از بعضی حرفاشون، با خودم می گفتم از دست مسلمونا راحت شدم خودمو انداختم تو دامن مسیحی ها، از اون جلساتم اومدم بیرون البته هنوز باهاشون در ارتباطم تازه اینا پروتستان بودند کاتولیک ها که حتما داغ ترند!
گاهی می زنم شبکه ی کلمه تو ماهواره، وای از دست اونا حرص می خورم با اون ریشاشون!
کلا من با همه سر جنگ دارم نمی دونم چرا از اول بچگیم از این می ترسم مذهبی ها بهم دروغ بگن و متظاهر و ریاکار باشند، شاید چون وقتی بچه بودم بهم ثابت شد والدینم دین و ایمان درستی ندارند چون اخلاق نداشتند و به هم برچسب های این جوری می زدند، البته بعدا که بزرگ تر شدم فهمیدم اونا مهارت های زندگی نداشتن و هر دو اختلال شخصیت داشتند!
ایران اینترنشنال داره با یه استودیو جدید تو لندن بر می گرده، حتما قصدشون اینه که دهن کجی کنن به جمهوری اسلامی!
ولی من از بچگی یاد گرفتم خودم رو قاطی بازی های بچگانه این طوری نکنم، تهش خوب نیست و فقط وجهه و آبروی آدم رو میبره، من که می خندم به هر کس که می خواد لجم رو دربیاره یا باهام بجنگه!
بی خیالی دنیای خوبیه، اون طرف هم یه مدت انگولک می کنه بعد که میبینه واکنش نشون نمیدی خودش میره، بعضی ها که مریضند از قصد می خوان یه کاری کنن باهاشون دربیفتی، لذت می برن!؟
بگذریم که بعضیا این قدر مریضند که محلشون هم نمی کنی میرن برات حرف درمیارن و تهمت می زنند متاسفانه مردمم باور می کنند ولی بی خیال ما هم خدایی داریم، عاقبت هر کی رو سر جاش می شونه!؟
ولی من یاد گرفتم تو دعوا بی طرف باشم یه موقعی مثلا می خواستم طرف حق رو بگیرم اما بعد فهمیدم هر دو طرف دعوا مقصرند، طرف حقی وجود نداره، تازه با اینکه هیچ طرف رو نگرفتم باز میان گله می کنند و طلبکارند که چرا طرف ما رو نگرفتی؟!
بچه ان، بچه!؟ خیلی بچه!؟ از موهای سفیدشونم خجالت نمی کشند؟! به جای اینکه الگو باشند؟! بعد میگن چرا کوچکترا به بزرگترا احترام نمی گذارند، شما بزرگی نشون ندادید خوب!؟