باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

وقتی زندگی تنگ می شود!

وقتی زندگی بهمان تنگ می شود یا به قولی سخت می گذرد چند عامل دارد:

عوامل بیرونی: که در کنترل ما نیستند اگر قدرت و فراست لازم را داریم برطرفشان کنیم خوب بسم الله اما اگر نداریم چاره اش پذیرش و تحمل و سازگاری با آن عوامل است.

عوامل درونی: اما عوامل درونی دست خودمان است در اختیار و  کنترل خود ماست و می توانیم تغییرش دهیم که خود چند دسته می شوند!

- ایمان: اگر ایمان به خدا نداریم یا ایمانمان کم است شرایط سخت شده است که به سوی خدا بازگردیم،‌ پس لازم است رابطه ی خود را به خدایمان تقویت کنیم!

- اخلاق: شاید اخلاقی داریم که باعث درد و رنج ما می شود و لازم است آن را پیدا کنیم و برطرف کنیم!

- عادت: شاید عادت های مخربی داریم که لازم است شناسایی شوند و با عادت های خوب جایگزین شوند!

- تفکرات و باورای خودمان: شاید در ذهن تفکرات  منفی و باورهای مخرب  داریم که باعث می شود موقعیت های ناخوشایند را جذب کنیم در این صورت لازم است ذهن خود را اصلاح کنیم!

این تمام تجربه ی من از سال ها تحقیق و مطالعه روی خودم بوده است امیدوارم مفید باشد.

عشق برایم بچگانه شده است!

دیگر عشق برایم بچگانه شده است!

ازش رد شدم!

چشم به قله های بالاتری دارم!

اما اگر بدانم کسی واقعا عاشق من است خودم را از او دریغ نمی کنم!

ولی دیگر توقعی از من نباید داشته باشد!

چون دیگر از این مرحله گذشتم!

حربه ی قضاوت نکردن

متاسفانه امروزه باب شده است که تا کسی در مورد کسی نظری می دهد عده ای به او می گویند قضاوت نکن! در صورتیکه هر کسی در ذهن خود این اختیار و آزادی  را دارد اگر بخواهد قضاوت کند و اگر نخواهد قضاوت نکند، کسی نمی تواند کسی را به وسیله ی حربه ی غیراخلاثی بودن قضاوت کردن، ساکت کند چون این خود خارج از اخلاق است! امیدوارم حق کسی را به وسیله ی حق از کسی نگیریم چیزی که در کشور ما خیلی باب شده است!

نمی دانم دلت با من است یا نه!؟

نمی دانم دلت با من است یا نه!؟

نمی دانم این نامه را می خوانی یا نه؟!

من دودلم!

نشانه ها به من می گویند سمت تو بیایم!

اما تو کارهای عجیب و غریب می کنی!

که من نمی فهمم معنی آن ها چیست؟!

عقل من می گوید داری با من بازی می کنی!

اما اگر واقعا عاشقی چرا بازی می کنی؟!

من از تنهایی خسته شده ام!

و تو را یار دلم می بینم!

اما یک جوری شده ای!

این عشق تو را افسرده کرده است!

من هم از عشق پیر شده بودم!

اما دوباره جوان شدم!

من فکر می کنم تو عاشق من شدی تا مثل من سفری را شروع کنی!

و قرار نیست ما بهم برسیم!

من یک بار نوشته ای نوشتم،

در آن گفتم هر کس عاشق من است باید چه کار کند!

دیگر حرفی ندارم!

لطفا شفاف و صریح باش!

نخواه منظورت را از اعمالت حدس بزنم،

چون من مثل مردم عادی فکر نمی کنم

و نمی توانم حدس بزنم چه می گویی!

برای من دنیا جور دیگری تفسیر می شود!

بیشتر نمی توانم توضیح دهم،

چون قابل توضیح نیست!

امشب خیلی توی فکرم برای همین دلنوشته ام آنچنان دلی نیست!


واقعا فهمیدم!

چند دقیقه پیش داشتم شبکه ماهواره ای کلمه رو می دیدم، اولش داشت در مورد این صحبت می کرد که آتئیست های غربی میگن اسلام جنگ آفرینه، استدلال می کرد که قبل از ادیان ابراهیمی هم جنگ بوده و بزرگترین جنگ های تاریخ رو در اروپا و جهان، ایدئولوژی های غربی به وجود آورده، می گفت اسلام میگه تا جای ممکن کار به جنگ نکشه و اگر کشید براش اصول عادلانه تعریف کرده و از این حرف ها!

چند تا کلیپ دیگه هم گذاشت که اینجا نمی تونم بگم سیاسی بود در مورد ایران، ولی الان یه آن به خودم اومدم و واقعا فهمیدم نزاع و تقابل واقعا بسه، این دنیا رو این چیزا نجات نمیده،‌ به اندازه ی کافی همه بر طبل جنگ می کوبند واقعا باید یه رویه ی دیگر اختراع کرد تا جلوی این همه تقابل گرفته بشه،‌ تقابل خوبه،‌ ضدها باعث رشد هم میشند اما نه این طوری که الان هست،‌ بعدم دیگه دنیا یکپارچه شده و چندفرهنگی همه جا دیده میشه، مردم دنیا با سوادند و خودشون خوب و بد رو تشخیص می دهند،‌ الان خیلی قشنگ تو کشورهای غربی برای غیرنظامی های فلسطین تظاهرات میشه،‌ این یعنی اکثر مردم دنیا می فهمند درست و نادرست چیه!

منم باید بیشتر خودم رو بشناسم و دست از جنگ و جدال بردارم حتی به شوخی، حتی بین زن و مرد باید یه رابطه ی عاطفی باشه نه یک تقابل،‌ یه سری قلبم داشت باز می شدا این جنگ غزه رخ داد همه چیزم بهم ریخت دوباره باید روحیه م رو نرم کنم که قلبم باز بشه!