باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

ذکر گفتن و طبع بدن

چندی پیش روی یه کانال تلگرام خوندم ذکر گفتن روی طبع و مزاج اثر می گذاره و نباید در تعداد بالا بدون صلاحدید کسی که اطلاع در این زمینه ها داره ذکر گفت!؟

اتفاقا چند وقت بود طبع بدنم گرم تر شده بود و من متعجب بودم که چی خوردم این طور شدم وقتی اینو خوندم فهمیدم از ذکره!؟

دیشب، آخر شب، قبل خواب، تو تاریکی و سکوت نشستم و ذکر گفتم پاهام یخ بود رسیدم به لا اله الا الله ناگهان پاهام گرم شد و مثلا الله اکبر یه انرژی دیگه ای تو بدن ایجاد می کرد!

اینو گفتم که اگه مثل من سردی بدنتون زیاد شده با ذکر می تونید بهترش کنید من که تعداد بندهای انگشت دست چپم ذکر میگم چون که زیاد بگم حواسم پرت میشه و حضور ندارم، شما اگه می تونید تا 100 تا مورد نداره!

کلا هم میگن هیچ طبعی به خودی خود خوب نیست و انسانی که به تعادل برسه و به کمال برسه هیچ طبعی تو بدنش غالب نیست و همه طبایعش برابرند و کلا کردار و گفتار و افکار انسان روی طبعش اثر میزاره، اینو هم تو مثنوی معنوی مولانا خوندم هم یه جای دیگه!

غم عشق

عشق زیبا بود!
بر جانم شرر میزد!
بی تابم می کرد!
تب و تاب داشت!
اما حیف عشق نبود!
می گویند هوس بود!
اما این چه هوسی بود که این قدر زیبا بود؟!
دوست داشتی خیره شوی به چشم هایش!
از چشم هایش شیرجه بزنی به قلبش!
آری لذت خاصی داشت!
زندگی را دو مرتبه در تو زنده می کرد!
و تو با خود می گفتی آیا کنارش روی خوشبختی را خواهم دید؟!
اما ناگهان فرو می نشست!
آتش عشقم را می گویم!
عقل به میان می آمد با شمشیر شک!
از کجا می دانی این طور نشود یا آن طور نشود؟!
ترس بر دلم رخنه می کرد!
اگر خوشبخت نشدیم چه؟!
اگر بدبخت تر بشوم چه؟!
اگر گرفتارش شوم، اگر گرفتارم کند؟!
نه، نه، نه نمی خواهم!
من می روم!
و تنها ردی از عشق بر روح و روانم باقی می ماند!
قلبم گرفتار نیمه کاره ای میشد!
و دیگر آن آدم سابق نمی شوی!
غمی در روحت، در جانت خانه می کند!
از عشق فقط غمش به ما رسید!
ما را همین غم خوشست!
خوش!

#ماهش

در مورد قدری بودن

خانمی به نام ضحی برای من کامنت گذاشته بود و گفته بود قدری بودن عقلانی نیست و ما خودمان انتخاب می کنیم و اختیار داریم و نباید قدری بود!

خوب این چیزی که می گویید برای اکثر انسان ها درست است فقط انسان های خاصی هستند که به درجه ای می رسند که خودشان متوجه می شوند باید قدری بشوند و تازه اینگونه هم نیست کامل قدری بشوی یعنی هر چه رخ بدهد قبول کنی چون نمی شود واقعا دیگران پیشنهاداتی بهت می کنند یا اتفاقاتی می افتد که بقایت رو به خطر می اندازد یا ضد دین و ضد اخلاق است نمی توانی بگویی چون من قدری هستم پس باید انجام دهم، این یعنی هنوز اختیار داری و قدرت اراده داری!

در مثنوی معنوی مولانا در جاهای گوناگون در مورد جبر و اختیار و قدری و جبری بودن صحبت شده و حتی می توان گفت بحث ها مخالف هم هستند یک جا یه چیزی گفته و جای دیگر عکسش را گفته است زیرا شرایط با شرایط فرق می کند و به عنوان یک انسان باید به هوش بود و در هر شرایط و موقعیتی تصمیم خاص همان شرایط گرفت!

در کل جوری که من فهمیدم هر طور به جهان نگاه کنی او هم همان طور برای تو عمل می کند چون تفسیرت از وقایع بر مبنای همان دیدگاه است و توجه داشته باشید اگر خواب ها و ادراکتان قدری بودن را رد می کند اصلا سمتش نروید چون که برای شما نیست و فقط به شما ضرر می زند و باعث رنج و گرفتاری و حتی مرگ شما می شود!

قدری بودن را می توان یک قرارداد عاشقانه با خدا نیز تعبیر کرد چون می دانی خدا بهترین را برای تو می خواهد و حواسش به تو هست تو در مقابل اراده ی او تسلیم می شوی و خودت را به دستان او می سپاری، تا او تو را راهنمایی کند و از این دنیا که همانا کویر وحشت یا زندان است نجاتت دهد اما همان طور که برای حضرت عیسی اتفاق افتاد و شیطان به او گفت خودت را از بالای ساختمان به پایین پرت کن خدا تو را نجات می دهد و عیسی گفت خدا را امتحان نمی کنند و نپرید، باید آگاه بود که گاهی افکار یا اتفاقات را شیطان رقم می زند و باید آگاهانه در این راه قدم برداشت!

احساس خاصی دارم!

من چند ساعته یه احساس خاصی دارم، سبکی، شادی، آرامش، شعف، سبکبالی و ... شاید بتونه توضیحش بده!

دیگه نمیام اینجا گزارش بدم!  

ولی تا حالا چنین حسی تو عمرم نداشتم، خیلی خوبه!

البته می دونم فردا صبح که بیدار بشم باز اعصابم خرده!؟

فساد و پرهیزگاری

اینم بگم و میرم!

امروز یه متن از اشو خوندم که میگفت مردم میگن که قدرت فساد میاره اما این طور نیست قدرت باعث میشه فساد درون آدم ها ظهور کنه و آدم های فاسد دنبال قدرت می روند!

حالا حرف من این هست که همه فساد درونشون هست یعنی همه ی ما امکان ارتکاب به اعمال فاسد و خطا رو داریم اگر نداشتیم و خطا و فساد نمی کردیم که کار بزرگی نکرده بودیم، قدرت اصلی در این هست در معرض خطا و فساد قرار بگیری و این کار رو نکنی که بهش میگن پرهیزگاری!

البته یه چیز دیگه هم هست وقتی می بینی سیستم یا فرهنگ کاری می کنه که مجبور به فساد و خطا میشی مجبور هستی ازش کناره گیری کنی و خودت رو مدام در معرض گناه قرار ندی چون که وقتی در محیط گناه آلود هستی امکان نداره که تو هم دچارش نشی، خواه یا ناخواه گرفتار میشی!

اینا همه ش نظرات و تجربیات منه، احتمال اشتباه داره چون من یک عقلی اندازه ی خودم دارم و عقلانیتی مخصوص خودم، حتما نقد به نوشته های من وارده!