امروز روی آپارات یه گفتگو دیدم از یه استاد دانشگاه تهران، در مورد هوش مصنوعی و تمدن لینکش رو می تونید بزنید، جالب بود، آخر گفتگو دو تا کتاب معرفی کرد یکیش در مورد آگاهی بود رفتم این کتاب رو از سابت ناشر بگیرم دو تا کتاب دیگه هم در مورد آگاهی گرفتم، به نظر خیلی جذاب می رسند فقط بخونم چون من هنوز دقیق نمی دونم آگاهی چیه؟! البته هنوز خود دانشمندان هم درست نمی دونند!
خود گفتگو هم خیلی جالب بود واقعا فکرش رو نمی کردم هوش مصنوعی می تونه در آینده این قدر کارهای مختلف بکنه و یه کتاب هم در مورد هوش مصنوعی معرفی کردند که دیگه اون رو فعلا سفارش ندادم باشد تا عمری باشه و من باز بخونم، آخه یه مقدار از حوزه ی روانشناسی خسته شدم از حوزه ی دین و عرفانم خسته شدم شاید این کتاب ها یه مقدار بهم نشاط بده!
آها راستی یه نکته ی جالب گفتند که هوش مصنوعی می تونه سوگیری داشته باشه چون پایگاه دانشش سوگیری داره لاجرم تحلیلی که می کنه با سوگیری هست به این دقت نکرده بودم و اینکه ما باید یاد بگیریم چگونه از هوش مصنوعی سوال بپرسیم تا جواب درست بده و باید یاد بگیریم جواب هاشو تحلیل کنیم تا یه موقع جواب نادرست داد متوجه بشیم!
بهتون گفته بودم چند روز هست گوشی هوشمند رو خاموش کردم و گذاشتم تو کشو! خیلی بهش معتاد شده بودم!
امروزم میشینم پای لپ تاپ که دنیای مجازی رو چک کنم خوابم می گیره!
قبل ظهری رفتم خرید نان و میوه و سر راه از یک عطاری که دکتر نبضی داره وقت گرفتم برم ببینم چی میگه!
اصلا نمی دونم با وقت اضافه ام چه کار کنم؟! حوصله ی کتاب خوندن هم ندارم! تمرینات معنوی هم انجام میدم اما تمام وقت که نمیشه!
نمی دونم بزنم به خیابون الکی برم این ور اون ور! آخه من عادت به خیابون گردی ندارم! تازه تو خیابون مگه چه خبره؟!
شما بگین چی کار کنم دوستان! حوصله ی باشگاه و ورزشم ندارم!
امروز رفتم پیاده روی!
خیلی حوصله نداشتم یه مسیر کوتاه رو رفتم!
هوا عجب گرم شده؟!
برگشتنی از سوپرمارکت خرید داشتیم!
خرید کردم!
خوشمزه جاتم گرفتم!
جاتون خالی خوردم!
**********
امروز بوستان سعدی رو بالاخره تموم کردم!
پایانش خیلی قشنگ بود!
واقعا سعدی استاد به فکر انداختن آدمه!؟
به جاش کتاب درس حافظ دکتر محمد استعلامی رو شروع کردم!
میگه تعصب نداشته باشید رو حافظ!
کتاب رو خیلی ساله دارم!
دو جلده ولی هیچ وقت از اول تا آخر نشستم بخونمش!
یه غزلی رو نمی فهمیدم رفتم تو کتاب نگاه کردم!
روزانه یک غزل بخونم با مقدمه هاش، یه یک سال و نیمی طول می کشه!
************
دیگه از چی بگم؟
از دردم که درمان نشد؟!
از مردم شهر؟!
باز زلزله شده دیشب!؟
من که خواب بودم متوجه نشدم!
جنگم داره بالا می گیره!
برگ های جدیدی از تاریخ داره نوشته میشه!
تازگی درکم از نوشته ها و کتاب ها بیشتر شده، قبلا یه چیزایی رو سطحی تر می فهمیدم یا اشتباه می فهمیدم، الان تازه دارم می فهمم اون چیزی که مد نظر نویسنده است الزاما اون چیزی نیست که من از نوشته می فهمم!؟
شاید باید برای یه خط باید کلی پرس و جو کنی و من چه ساده ازش رد میشدم، تند تند می خوندم!؟
دیشب خیلی مایوس شدم چند تا تکه از کتاب های کهن رو خوندم، فکر می کنم قبلا خونده بودمشون ولی درست فهمشون نکرده بودم، الان دیگه می دونم درست فهم نمی کنم و فهمم ثابت نخواهد موند!؟
چقدر تنهایی آدم تو این شرایط بیشتر میشه!؟ واقعا دارم حس می کنم همه چیز وهمه!؟ عقلم داره به چشم خودش می بینه!؟ حتی خودمم وهمم!؟ اینکه داره صحبت می کنه کیه!؟ خول شدم!؟
ملتی که خود را باور داشته باشد، خدایی خاصِ خود دارد و در وجودِ این خدا آن شرایطی را ارج مینهد که با آن به مرتبهای والا دست یافته است، یعنی فضیلتهایِ خویش را میستاید و علاقه به خویشتن و احساسِ قدرتِ خود را در وجودی فرافکنی میکند که از او میتواند سپاسگزار باشد. ثروتمند در پیِ بخشش است و قومی مغرور به خدایی نیاز دارد تا برایش قربانی بدهد... دین در چنین شرایطی نوعی آیینِ سپاسگزاری است. فرد خویشتن را سپاس میگوید و برایِ این کار به خدایی نیاز دارد. چنین خدایی باید قادر باشد که سود یا زیانی برساند، دوست یا خصم باشد و در شرایطِ نیک یا بد پیوسته فرد را مسحورِ خود سازد. عقیم ساختن خلافِ طبیعتِ خدا و تبدیلِ آن به خدایِ نیکیها، کاری بس ناپسند است. به خدایِ بد چون خدایِ نیک نیاز است، یعنی فرد وجودِ خویش را مرهونِ شکیبایی و انساندوستیِ صرف نمیداند.. اگر خدا خشم، انتقام، حسد، تمسخر، نیرنگ و نیرو نداشته باشد، پس دیگر چه قدرتی دارد؟ آن خدایی که حتی شورِ پیروزی و نبرد را نشناسد، به چه دردی میخورد؟ چنین خدایی را نمیتوان فهمید، یعنی اصلاً چه فایدهای دارد؟ - بیشک زمانی که ملتی نابود میشود، زمانی که ایمان به آینده و در نهایت امید به آزادی از بین میرود، آن زمان که تسلیم، نخستین شرطِ سودمندی، و فضیلتهایِ تسلیمشدگان شرطِ حفظِ خویشتن قلمداد میشود، باید خدایِ آن قوم نیز تغییر کند. این خدا حال بدل به موجودی زبانبسته، هراسان و فروتن میشود و انسانها را به «آرامشِ روح»، دوری از کینهتوزی، احترام، «عشق» به دوست و دشمن فرا میخواند. به همهی امور پیوسته جنبهی اخلاقی میدهد و به غارِ فضیلتهایِ خصوصی میخزد و خدایِ همگان میگردد، موجودی خصوصی و جهانوطن... پیشتر همین خدا نمادِ ملت، نمادِ قدرتِ هر ملتی، نمادِ جلوههایِ تهاجمی بود و عطشِ نیل به قدرت را در روحِ ملتها نشان میداد و حال او تنها خدایی مهربان است... در واقع هیچ راهِ دیگری برایِ خدایان نیست، یعنی یا آنان خواستارِ قدرت هستند و مدتهایِ مدید خدایانِ ملتها خواهند ماند و یا خدایانی بیقدرتاند که در راهِ دستیابی به قدرت و به همین دلیل از سرِ ضرورت مهربان میشوند.
#فردریش_نیچه
#دجال
بند 16
این مطالب نوشته شده از نیچه به من ثابت کردم اون قدرها هم عقلم زیاد نیست و نیچه چقدر فکر کرده به این مطالب رسیده البته نمی دونم قطعی درست میگه یا نه!؟
اما خوب من فکر می کنم وقت آدم اون قدرها نیست که بخواد دنبال فلسفیدن باشه، اگر بخوای خودت رو بشناسی و خودت رو بسازی دیگه وقت واسه گیر دادن به خدا و بشر نیست!؟
می دونید یه مستند تو ماهواره تبلیغ می کنه در مورد اعتراضات اخیر هست یه جاش میگه خدا کجا بود وقتی بچه ها رو بردند!؟ به نظرم اینایی که این طور فکر می کنند تصورشون از خدا یه چیز دیگست و در ضمن جسارت این رو دارن این طور پر رو پر رو به ساحت قدسی خدا سوال کنند، من از همین جا میگم که چنین جرئتی رو ندارم، اینکه چه اتفاقی برای من یا شما بیفته در دستان و اراده ی خداست حالا اینکه اراده کرده من اعتراض کنم پلیس دستگیرم کنه دیگه من نمی تونم بگم چرا!؟ این یعنی تسلیم که شرط اول ایمانه!؟
خلاصه که خیلی آدم ها هستند عقلشون زیاده و بهش مغرور میشند خوشبختانه من جزوشون نیستم، برای همین ادعای بحث باهاشون ندارم، حریفشون نمیشم!؟ حالا بهم بگین بی منطق، متعصب اشکال نداره، آخرش معلوم میشه راه کی درست بود!؟