باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

او یار بی کسان است!

گاهی به هر دری که می زنی نمی شود که نمی شود!
هیچکس به داد انسان نمی رسد!
هیچکس توجهی به درد و رنجت ندارد!
آنگاه چه باید کرد؟!
آنگاه است که از بن جان چیزی به تو می گوید قدرتی مافوق را صدا بزن!
گویی می دانی کیست!
او در آسمان است!
او در زمین است!
او در قلب من و توست!
اگر نگاهی به ما بیندازد دیگر مشکلات حل است!
اما گاهی من ناامیدم!
گاهی سر لج هستم!
گاهی خشمگینم و قهرم!
چه چیز دوباره می تواند مرا متصل کند؟!
من گناهکارم مگر می شود مرا ببخشد؟!
خدا به ما نگاه هم نمی کند!
خدا ما را از یاد برده است!
این ها فکرهای من است که مرا ناامید می کند!
اما شاید کارهایم گره خورده است و از تمام عالم و آدم ناامیدم کرده است که رو سوی او کنم؟!
هر روز یک فرصت دوباره است!
برای بازگشت!
برای تجدید میثاق!
ما همه قبل از دنیا آمدن با خدا عهد بستیم!
سقوط کردیم که صعود کنیم!
عهدت را به یاد آر!
مسلمان شو!
او می شنود!
او اجابت می کند!
او بخشاینده ی مهربان است!
او یار بی کسان است!

#ماهش

روزنوشت جنجالی

امروز همه ش حواسم به اخبار بود!

حواشی رو با هیجان دنبال کردم!

واقعا چرا دو طرف حرفاشون با هم نمی خونه؟!

به نظر من که دو طرف دروغ می گویند!

یادش بخیر دبیرستان بودیم وقتی آمریکا حمله کرد به عراق!

صدام رو که گرفته بودن نشون میداد شکل خود صدام نبود!

معلم ریاضیمون یه آقایی بود می گفت صدام تو زیرزمین کاخ سفیده!

الان دارم پی می برم به حرفاش!

************

امروز سعی کردم مایعات گرم بخورم!

چون گلوم می سوخت!

الحمدلله بهترم!

نودل مرغم خوردم!

توش هویجم ریز کردم!

خوشمزه شده بود!

***********

چند روز بود سمت راست گردنم درد می کرد!

امروز از اون قرصا که برای باز شدن ماهیچه های کمرم گرفته بودم خوردم!

باز شد!

ای کاش زودتر خورده بودم!

البته گرفتگیش جزئی بود!

***********

مشهد از دیروز بارونیه!

مامانم و خواهرم دیروز رفتن پیش خاله هام!

دیشب تو بارونا ترسیدن برگردن!

امروزم قرار بود بیان خونه هنوز نیومدن!

بهشون خوش می گذره!؟

نمی دونم چرا حرفاشون تموم نمیشه؟!

جنگ شد

جنگ شد من که شوخیش گرفتم، دیشب مثل بیشتر شب ها نصف شب بیدار شدم اما اخبار رو چک نکردم، سعی کردم به چیزای دیگه فکر کنم، از قبل از عید تب دارم و ببخشید خونریزی غیرمعمول خانم ها، رفتم دکتر دارو داد اما تا الان اثر نکرده، گفتم آزمایشم بده، آخه زیر دنده چپم یعنی طحالم هم درد می کنه، تو اینترنت زدم اینا علائم سرطان خونه، اما باید خونریزی تموم بشه که برم آزمایش و سونوگرافی بدم، شایدم چیز دیگه ای باشه که سیستم دفاعیم ضعیف شده، نمی دونم، این فکرها رو می کردم، گفتم حالا مبارزه با سرطانم دارم، گل بود به سبزه نیست آراسته شد، البته من نمی میرم، جون سختم، فقط مریض احوال میشم و باز باید همه ش برم مطب دکتر، خیلی خوشم میاد از شلوغی!؟

کار کردن

قبل از اینکه بری سر کار، فکر می کنی میرم سر کار، پول جمع می کنم، ال می کنم بل می کنم، اما یه مدت که میری سر کار می بینی دچار روزمرگی شدی، دیگه چیز تازه ای نیست یاد بگیری، دیگه کارا تکراری هست، سر و کله زدن با این و اونم هست اگرم خجالتی باشی و حرفت رو نتونی بزنی بدتر میشه، یهو می بینی زیر کلی فشاری، برای اینکه هی مسئولیت قبول کردی، نه گفتن بلد نیستی، بعد یواش یواش فرسودگی شروع میشه، شب می خوابی صبح بلند میشی می بینی هنوز خسته ای، هی مریض میشی، هر  روز استرس داری، اینا همه ش اعلان روان و بدنت هست که از شرایط ناراحته و تو بهش توجه نمی کنی!؟

بگذریم، اگر مثل من عطش یادگیری دارید و از روزمرگی بیزارید دنبال کار کارمندی نرید البته در خونه هم روزمرگی هست اما هر چی باشه برنامه ت دست خودته، می تونی نسبت به حالت برنامه ریزی کنی، پول داشتن و دستت تو جیب خودت بودن خیلی خوبه اما نه به قیمت سلامتی، چون بعد باید تمام پول هاتو خرج کنی تا سلامتیت رو بدست بیاری که اونم مثل اولش نمیشه!

اگر ذوق و شوق یک هدف رو داری می دونی می خوای چه کسب و کاری داشته باشی یا ایده ای داری این خیلی خوبه اما اگر هدفت فقط کار کردن باشه زود خسته میشی چون کارت معنی و مفهومی برات نداره، لازمه بری دنبال چیزی که معنی و مفهوم برات داشته باشه، البته این تجربه منه!

طبیعت آدم ها

قبلا وقتی مطالب دینی را می خواندم می گفتن بیشتر آدم ها جهنمی هستند یک عده ای بهشت می روند یا مثلا می گفتند در هر آدمی یک حیوان ظهور می کند و انسان واقعی کم است با خودم می گفتم این چه حرف هایی هست به ذات آدم ها باید احترام گذاشت همه نیک به دنیا می آیند اما باید اعترف کنم با بیشتر شناختن خودم فهمیدم در آدم ها حیوانیت است و نمی شود انکارش کرد و مقام شامخ انسانی برای هر آدمی تصور کرد!

اما چیزی که باید بگویم این است که هیچ کس گرگ را به خاطر گرگ بودنش نمی کشد اگر به ما حمله کند از خودمان دفاع می کنیم اما تا وقتی که آزار نرسنانده کاریش نداریم و وقتی هم حمله کرد ازش کینه به دل نمی گیریم چون می دانیم حیوان است طبق غریزه اش عمل می کند و در مورد انسان ها هم چنین است انسان هایی که هنوز در عوالم حیوانی به سر می برند و می خواهند گرگ باشند تا در دنیا به جایی برسند را نمی شود کاریشان کرد خودش باید بفهمد و دست از گرگ بودن بردارد اگر حمله می کند آن طبیعت اوست من که می دانم او این جور است چرا با او دوست شده ام و دور و برش می پلکم؟!

یک چیز دیگر که خیلی درد دارد هم این است که خودمان هم بارها کارهایی کرده ایم در جایگاه انسانی نبوده است منتها به خودمان دروغ می گوییم یا انکار می کنیم یا توجیه می کنیم این که می گویند لازم است از خودمان شروع کنیم دقیقا همین است خودم اگر گرگ باشم خیلی خوب است از پس بقیه بر می آیم اما اگر یک نفر دیگر آسیبی به من بزند می گویم چرا؟!

انسان بودن کار بسیار سختی هست و کار هر کسی نیست بیاییم به اعمال و رفتار خود بیشتر دقت کنیم دست از پنهان کردن خود برداریم پرده ها را از جلوی چشم خود کنار بزنیم و با خود واقعیمان رو به رو شویم، چه کار داریم دیگران در موردمان چه فکر می کنند آن ها هم این قدر از خودشان متنفر هستند که نمی خواهند خودشان را ببینند و گیر می دهند به این و آن، دیگران در جایگاه قضاوت نیستند که بخواهیم به حرف هایشان گوش دهیم، عمرمان کم است باید تا می توانیم ازش استفاده درست کنیم!