باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

من و زخم هایم

من در بچگی خیلی زخم و ضربه خورده ام، آن هم از والدین و افراد خوانواده ام!؟ روانشناسی می گوید وقتی از والدین به خصوص مادر، زخم بخوری دیگر آن تجربه با تمام آدم ها برایت تکرار می شود!؟

از نوجوانی یاد گرفتم خشن و سگ باشم تا آدم ها ازم بترسند و دیگر آزارم ندهند اما این هم جواب نداد و از یک جایی به بعد فهمیدم رفتارم را باید تغییر دهم!

این نتیجه گیری من تقریبا همزمان شد با عضویتم در یک گروه تلگرام که مدیرانش پزشک هومیوپاتی و روانشناس و البته مستر عرفان حلقه بودند، آنجا طوری با من رفتار شد که تغییر کردم و کلا حس و حالم دگرگون شد!

خیلی چیزها ازشان یاد گرفتم حتی چند ترم در کلاس های عرفان حلقه شرکت کردم اما به این نتیجه رسیدم چیز درست و خوبی نیست و بعد شنیدم چند نفر به خاطر این عرفان های مدرن مریض شده اند اما برای من اتفاقی نیفتاد، حتی با اینکه من یک برگه ای را امضا کرده بودم و قول داده بودم در عرفان حلقه باشم و بعد زیرش زدم اتفاقی برایم نیفتاد!؟

این ها را گفتم که بدانید اگر گاهی می گویم آدم ها فلان هستند یا این طور و آن طور هستند بهتان برنخورد، والدین من هر دو زخمی بودند و زخم هایشان را شفا ندادند و به هم و بچه هایشان زخم زدند و من هنوز در پروسه ی شفا هستم و گاهی زخم هایم سر باز می کند و دادم به آسمان می رود و حرف های بد و بیراه می گویم!؟ ببخشید!؟

دلشکستگی

من خیلی دلم شکسته از وقتی یادم میاد آدما دلم رو شکستن، اولین نفری که دلم رو شکست مامانم بود، بعدش پسر عمه هام که باهاشون بازی می کردم، بعدش کلاس دوم دبستان یه دختر خانمی دوستم بود که الکی باهام قهر کرد و رفت دوست یکی دیگه شد یادمه حتی گریه م گرفت اما به گریه م توجه نکرد! منم دیگه از اون موقع به کسی دل نبستم تا اینکه ارشد بودم و یه ماجرایی پیش اومد و یه خوابی دیدم و باز دل بستم اما این بار دلم رو به قول مشهدی ها پول پول کردند یعنی شیشه خرده شد، خون شد، دیگه از اون موقع دل ندارم!

بچه که بودم یادمه تو شعرا خوندم خدا خریدار دل های شکسته است، برام یه التیام بود، باعث نزدیکیم به خدا شد، به جای آدما به خدا دل بستم اما اونم پدرم رو در آورد هر سری سر راه رسیدن بهش یه داستان جدید درست می کنه دیگه خسته شدم باو ، چه خبرته، چقدر گرونی!؟

آدم را هوایی می کنند!

من هر کانال و پیجی در فضای مجازی دنبال می کنم دم از عشق می زنه، حتی کانال پروکسی و این خیلی بده، آدم را هوایی می کنند اما نمیشه هم دنبالشون نکرد، فقط باید خودت حواست به خودت باشه با چند تا حرف عاشقانه به سرت نزنه بری رابطه ی عاشقانه بگیری!؟

بعد می دونید تراژدیش چیه؟! اینه که تا وقتی وارد یه رابطه ی دائم نشدی رمانتیک هستی اما بعدش که رابطه جدی میشه و با مشکلات جدی زندگی و رابطه رو در رو میشی تازه عقل میاد تو سرت!؟

من تا حالا از چند نفر شنیدم دلشون می خواد با یک نفر غیر همسرشون رابطه داشته باشند و دیگه اون آدم رمانتیک سابق نیستند، فاجعه است این ازدواج های حالا!؟

تازه یه نفر میگفت من هر وقت عصبانی میشم دلم می خواد رابطه ی جنسی بگیرم اونم با غیر همسرم و می خوام رابطه خشن باشه!؟ واقعا نمی دونم از لحاظ روانی چه بر سر این آدم ها میاد که این طور میشند اما تعدادشون کم نیست!؟

یه جای کار ایراد داره و باید حواسمون باشه یک رابطه فقط حرف های قشنگ و رمانتیک نیست، گول این دنیای فانتزی رو نخوریم، یاد فیلم باربی افتادم، کامل ندیدمش اما دنیای اونم واقعی نیست، دنیای واقعی واقعا خشنه و زجرآور و پر استرس!؟

من دیوانه ام!

این همه حرص و جوش بخور واسه اینکه یه موقع یکی یه کاریش نشه بعد بهت بگن وسط باز!؟

این همه تو روزای بد کنار آدما باش بعد روزی که خودت حالت بده هیچکس نمیاد بگه خرت به چند منه!؟

من دیوونه ام، راستی راستی دیوونه ام!؟

باید بکشم کنار، برم سی خودم!؟

برم جایی که قدرم رو بدونن، بین این آدم ها؟!

خسته ام خیلی خسته ام!؟

یه روز تیک می گیرم، یه روز حساسیت پوستی و خارش!؟

راستشو بخواین جوونم برام مهم تره چون دیدم وقتی جوونم در خطره هیچکس هیچ قدمی برات برنمی داره!؟

تازه خیالات شومم می کنند!؟

پس میرم سی خودم!؟

هر چی شد، شد!؟

دنیا رو خدا می گردونی!؟

پس خودش می دونه برای کی، چی بهتره!؟

خداحافظ!؟

راه معنویت

امروز یک فایل صوتی دیگر از مجموعه ی رشد فردیت را گوش کردم، خانم استاد می گفت ما کتاب های امثال بودا و مسیح و مولانا را می خوانیم تا ببینیم چه کردند به معنویت رسیدند تا ما هم از آن ها پیروی کنیم و به معنویت و بیداری برسیم اما آخرش می بینیم راه ما با راه آن ها فرق داشت و هر کس باید راه خودش را برود و به ندای قلبش گوش کند!

قلب من دیگر ندایی ندارد، تا همین چند روز پیش دلم می خواست عاشق شوم اما الان دیگر نمی خواهم فعلا فقط کنجکاوم کلاس مسیحیت را بروم با اینکه خیلی ها زدن توی ذوقم و گفتند به عنوان مرتد دستگیرت می کنند!

واقعیت این است که آدم هایی که کارهای غیرعادی نمی کنند و باب میل جامعه رفتار می کنند هیچ وقت رشد نمی کنند برای رشد باید از راه هایی بروی که اکثر آدم ها نمی روند و گوشت بدهکار حرف بقیه نباشد، آن ها عقلشان نمی کشد!

من هم فعلا در بحرانم البته امروز بهترم، ذهنم خوب کار نمی کند پس تصمیمی نمی گیرم و تحت تاثیر حرف بقیه کاری نمی کنم، شاید به زودی قلبم هم بیدار شود!