من از اون جایی که از خدا می ترسم در مورد نوشته ای که عصر در مورد الگوها نوشتم توبه می کنم اگر حرفی زدم که در خور این افراد نبود از خدا می خواهم من را ببخشد، این که حق و باطل این قدر در هم تنیده شده قطعا حکمتی دارد، این که این شخصیت ها در هاله ای از ابهام قرار دارند نیز حکمتی دارد!
چند روز پیش یک نفر از من پرسید پیرو چه کسی هستی گفتم حضرت علی بعد هم برداشت خودم را از شخصیت ایشان گفتم اما بعد با خودم فکر کردم آن قدرها هم نمی شناسمشان!
شاید این پروژه ای شود که رویش وقت بگذارم چون که من به این شخصیت های روحانی علاقمند هستم اما می دانم هر کتابی جذبم نمی کند کتابی که زیادی خشک و منطقی باشد خسته ام می کند و کتابی که صرفا ستایش و ارادت باشد برایم غیر قابل قبول است و از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان به نظرم مسخره و خنده دار است!
شاید هم خودم کتاب نوشتم یک کتاب با رویکرد مدرن، بدون مقدس سازی، بر مبنای واقعیت البته که کسی نمی تواند ادعا کند یک شخصیت تاریخی را به طور واقعی شناخته و شناسانده است!
استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند:آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:بله او خلق کرد
استاد پرسید:آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟
شاگرد پاسخ داد:بله, آقا
استاد گفت:اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون
شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا
نیز شیطان است!
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر
توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت:استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟
استاد پاسخ داد:البته
شاگرد ایستاد و پرسید:استاد, سرما وجود دارد؟
استاد پاسخ داد:این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت:در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما
از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را
میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و
گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا
دارا باشد. صفر مطلق (۴۶۰- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه
بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از
نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد.شاگرد ادامه داد:استاد تاریکی وجود
دارد؟
استاد پاسخ داد:البته که وجود دارد
شاگرد گفت:دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت
نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما
تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به
رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی
توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی
را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای
به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان
وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر
برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد.
در آخر مرد جوان از استاد پرسید:آقا، شیطان وجود دارد؟
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد:البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را
هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به
همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر
دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست.
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود
ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما.
کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را
خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش
حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و
تاریکی که در نبود نور می آید.
نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش چیزی نبود جز ، آلبرت انیشتین !
امروز در مورد یک نویسنده و محقق و روشنفکر ایرانی تحقیق کردم و بیشتر با ایشان آشنا شدم، مرحوم شاهرخ مسکوب.
کتاب در کوی دوست ایشان را دانلود کردم و به نظر جالب می آید در مورد رابطه ی انسان با خدا از نگاه حافظ است.
کتاب روزها در راه ایشان را نیز دانلود کردم حتما سر فرصت این کتاب ها را می خرم. این کتاب وقایع روزانه ی زندگی ایشان است فکر می کنم خیلی به دردم بخورد.
یک مستند هم از برنامه ی تماشای بی بی سی فارسی در مورد ایشان تماشا کردم. از شخصیتشان خوشم آمد. یک دوره ای عضو حزب توده بودند و بعد دستگیر شدند و به زندان افتادند بعد هم حزب توده را رها کردند.
یک کتاب هم در مورد حضرت مسیح و زمان زندگی ایشان پیدا کردم به نظر جالب می رسد.
یک کتاب هم به نام عشق صوفیانه از آقای جلال ستاری پیدا کردم که آن هم جالب است.
بعد از این استراحت و ندانستن این که باید چه کار کنم حالا راهم را پیدا کردم، از کائنات ممنونم!
دیگه واقعا کم طاقت شدم الان تو اخبار خبر کشته شدن پسر عموی مادر کیان پیرفلک را شنیدم جلوی خودم را گرفتم گریه نکنم!؟
واقعا چقدر راحت آدم می کشند دستانم دارد می لرزد نمی توانم چیزی بگویم!؟
خسته ام از این همه جور و فساد،از این همه خبر مرگ، از خودم، از این آدم ها!؟
چه کار کنم حالم خوب شود؟!
بعد نوشت: رفتم در دفترچه ام برای خدا نوشتم باید به رضای خدا رضایت دهیم ما حکمت مسائل و رویدادها را نمی دانیم جای شهیدان هم در بهشت است شاید باید خوشحال باشیم وقتی کسی شهید می شود چون رستگار می شود!
بعد نوشت ۲: پلیس ایران گفته است که فردی که کشته شده است با ماشین یک پلیس را زیر گرفته کشته است اما خانواده ی مرحوم می گویند که او چنین کاری نکرده است حالا حرف کدام یک را باید باور کنیم؟!
امروز یک اتفاق جالب افتاده است تولد کیان پیرفلک بوده است و عده ای از خانواده و مردم سر مزارش رفته اند در همین حین در آسمان رنگین کمان تشکیل شده است!؟
حتما می دانید که یک فیلم از مرحوم کیان منتشر شد که در آن شعر به نام خدای رنگین کمان را می خواند و این خیلی بین مردم پیچید و واکنش های گوناگون داشت!؟
حال در روز تولدش رنگین کمان تشکیل شده است واقعا خدا کارهای عجیبی می کند این بچه ی معصوم قطعا الان در بهشت است و نامش هم جاویدان شد!؟