باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

سو استفاده از محبت

اگر ما بدانیم شخصی مهربان و با محبت است و اگر بدی در حقش کنیم ما را می بخشد آنگاه بیاییم و از عمد در حقش بدی کنیم اسم این کار سو استفاده از محبت فرد است!

حال بعضی ها می گویند خدا مهربان است از سر تقصیرات ما می گذرد پس هر کار دوست داریم بکنیم آخرش توبه می کنیم و خدا می بخشد!

آیا می دانستید که خدا روی خودش غیرت دارد یعنی اگر محبتش شامل حال کسی شود و او از این محبت سو استفاده کند ممکن است خیلی شدید او را جزا دهد؟ البته شاید هم ببخشد بستگی به شخصیت و روحیه ی طرف و لطف و کرمی که خداوند به او دارد فرق می کند!

پس به هوش باشید و گول این حرف ها را نخورید و در برابر خداوند سر به راه باشید که اگر سر به راه باشیم و طبق خواسته ی او عمل کنیم پاداشی عظیم داریم، به خرد، نیکی، نیک خویی، عشق و محبت و ... می رسیم!

نفرت و خشم از خود

ما وقتی خشممان را به کسانی که به ما بدی کردند نمی توانیم ابراز کنیم این خشم به سمت خودمان بر می گردد و دچار نفرت از خودمان می شویم از شدت عصبانیت با خودمان بدرفتاری می کنیم!

این بدرفتاری می تواند باعث شود به خودمان آسیب بزنیم مثلا رژیم سخت غذایی بگیریم یا به مقدار کافی آب ننوشیم یا ورزش نکنیم یا در حالات حادتر رفتارهایی مثل خودزنی پیدا کنیم یا یک عامل انتحاری بشویم و خودمان و بقیه را منفجر کنیم!

اگر به داد خود نرسیم سلامتی بدنمان در خطر می افتد و معمولا بیماری های روان تنی می گیریم یا به اختلالات روانی مثل افسردگی دچار می شویم یا دست به خودکشی می زنیم!

حال با خودمان حساب کنیم که ما یک بدن داریم که تا آخر عمر با ماست اگر می خواهیم تا آخر عمر روی پا باشیم پس لازم است با آن مهربان تر باشیم همچنین روح و روان ما هم این گونه است، پول به دکتر و مشاور دادن و از این دکتر به آن دکتر رفتن بسیار بدتر از رسیدگی به سلامت روح و روان و بدنمان است!

اگر هم به خدا و روز قیامت اعتقاد داریم و به این اعتقاد داریم که اعضای بدنمان در روز قیامت شهادت می دهند لازم است متوجه باشیم که اگر به خودمان ظلم کنیم آن دنیا گردن ما را می گیرند و خدا به خاطر بدرفتاری با خود ما را بازخواست می کند!


بعدنوشت: یک انتقام از ظالم این هست که کاری کنی او به قصد خودش یعنی زمینگیر شدن ما یا خودکشی ما نرسد ما تمام درد و رنج زندگی را تحمل می کنیم تا ظالم به هدفش که نابودی ماست نرسد اگر تسلیم شویم و خودمان را بکشیم او را خوشحال کرده ایم!

به عشق معشوق

میگن نماز رو نمی فهمیم عربیه، فلسفه ی روزه چیه؟ و ...

من بهتون میگم که به جای فلسفه بافی از ذر عشق جلو برید، خدا دوست داره ما این جوری باهاش ارتباط بگیریم شاید مسخره باشه اما وقتی عاشقی هر چی معشوقت بگه میگی چشم رو تخم چشام، خوب اولین قدم نماز هست بعد یواش یواش چیزای دیگه هم اضافه میشه مثلا من باید حضور داشته باشم و سکوت کنم خیلی کار مسخره ای هست میگی سکوت کنم که چی بشه؟ ولی همین قدم ها رو یکی یکی باید برداشت، معشوق ما نازش زیاده با هر کی هر کی حرف نمی زنه باید نیست بشی براش، در این حده افتاد؟!

پس هیچ آداب و ترتیبی نجو ، هر چه معشوق می خواهد بجو

دیگه من نمی دونم چرا خوشش میاد عربی با لهجه فارسی یا ترکی یا کردی باهاش حرف بزنی، شاید همون عربی شکسته رو دوست داره مثل مادری که حرف زدن بچه شو دوست داره و فقط خودش می فهمه بچه چی میگه!؟

فال گرفتم واسه عشق

واسه عشق سابق فال گرفتم این اومد:


اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

حریف خانه و گرمابه و گلستان باش


شکنج زلف پریشان به دست باد مده

مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش


گرت هواست که با خضر همنشین باشی

نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش


زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست

بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش


طریق خدمت و آیین بندگی کردن

خدای را که رها کن به ما و سلطان باش


دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار

و از آن که با دل ما کرده‌ای پشیمان باش


تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو

خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش


کمال دلبری و حسن در نظربازیست

به شیوه نظر از نادران دوران باش


خموش حافظ و از جور یار ناله مکن

تو را که گفت که در روی خوب حیران باش


استنباط من این هست که عشق می خواد من رو از خدا دور کنه و من بنده ی خوبی نیستم باید با خدا انس بگیرم و از چشم آدم ها دور باشم، این غزل خیلی وقتا برام اومده هر موقع که در بندگی شل شدم و گرم دنیا شدم، حالا عشق بوده یا درس بوده یا کار بوده یا چیز دیگه!؟

پی نوشت: تعبیرش رو در سایتا نگاه کردم چقدر با استنباط من فرق داره؟! یعنی باید با معشوقم رفیق شفیق بشم؟!

تعبیر تاروت رنگی: چنانچه می خواهی در زندگی خود به مقام و منزلتی ویژه برسی باید در رفتارت با مردم تجدید نظر کنی. در دوستیهایت وفادار و صادق باش و در مورد دوستانت با محبت و احترام رفتار کن. صداقت لازمه رفاقت است و دوست خوب کیمیا. اکنون که به لطف خدا در میان مردم از جایگاه ویژه برخوردار شده ای، مواظب موقعیت خود باش.

تعبیر ستاره: حافظ در این غزل به پند و نصیحت روی آورده است. او می‌گوید: بهتر است کمی هم به اعمال و رفتار خود دقت کنی و غرور و تکبر را از وجودت خالی کنی. در دوستی، صدیق و صمیمی باش زیرا در زندگی به دوستان مخلص نیاز است. بیهوده از سختی‌های روزگار در گله و شکایت نباش زیرا پایان هر سختی، خوشی و شادمانی است. برای حرف و کاری که می‌کنی دلیلی محکم و منطقی داشته باش. همه سخن‌ها قابل شنیدن نیستند، سعی کن آزادتر فکر کنی و تصمیم بگیری.


حکایت شیخ ابوسعید ابوالخیر


شیخ ابوسعید ابوالخیر برنشست «بر اسب» با مریدان.
در راه رافضتی از خانه بیرون آمد ، شیخ را دید با جمع ، لعنَت آغاز کرد.
جماعت قصد زخم او کردند.
شیخ گفت: آرام گیرید ، باشد که بدان لعنت بر وی رحمت کنند.
جمع گفتند: چگونه رحمت کنند بر کسی که بر چون تویی لعنت کند؟!
شیخ گفت معاذالله ، او لعنت بر ما نمی کند او پندارد که ما بر باطلیم و او بر حق ، او لعنت بر آن باطل می کند برای خدای را.
و آن مرد ایستاده بود و آن سخن که شیخ می گفت می شنود ، حالی در پای اسب شیخ افتاد و گفت: ای شیخ توبه کردم ؛ بر حق تویی و بر باطل من ؛ اسلام عرضه کن تا به نو مسلمان شوم.
شیخ مریدان را گفت: دیدی که لعنتی که برای خدای کنی چه اثر دارد!


اسرارالتوحید
فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر
محمد بن منور ، ص ۵۹